֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_245🎀•
دلبر كوچولو
-ارسلان حواست به منم نیست
-فعلا نمیتونم صحبت نکنم
سریع تلفنو قطع کردم
کلی راه مونده بود تا روستا
و سرعت دیگه از دستم در رفته بود
دیانا
با ترس به بدن نیمه جون نیکا چشم دوخته بودمه
با اومدن پرستاری نزدیکش شدم
-سلام خانم حالش خوب میشه؟
-دکتر هنوز نیومده خانم اومدن بهتون اطلاع میدن
-ممنون
روی صندلی نشستم
انقد هوا سرد بود که دستام به هم گره زده بودم
با دیدن بخاری نزدیکش شدم و دستم بالای سرش گرفتم
با اومدن دکتری و نزدیک شدن به اتاق نیکا سریع از کنار بخاری سمت اتاق نیکی رفتم
جلوی در ایستادم
که دکتر نیکیو معاینه کرد
با حرفی که پرستار زد برگشت نگاهی به من کرد و سر تکون داد
با بیرون اومدن دکتر سمتش رفتم
#PART_245🎀•
دلبر كوچولو
-ارسلان حواست به منم نیست
-فعلا نمیتونم صحبت نکنم
سریع تلفنو قطع کردم
کلی راه مونده بود تا روستا
و سرعت دیگه از دستم در رفته بود
دیانا
با ترس به بدن نیمه جون نیکا چشم دوخته بودمه
با اومدن پرستاری نزدیکش شدم
-سلام خانم حالش خوب میشه؟
-دکتر هنوز نیومده خانم اومدن بهتون اطلاع میدن
-ممنون
روی صندلی نشستم
انقد هوا سرد بود که دستام به هم گره زده بودم
با دیدن بخاری نزدیکش شدم و دستم بالای سرش گرفتم
با اومدن دکتری و نزدیک شدن به اتاق نیکا سریع از کنار بخاری سمت اتاق نیکی رفتم
جلوی در ایستادم
که دکتر نیکیو معاینه کرد
با حرفی که پرستار زد برگشت نگاهی به من کرد و سر تکون داد
با بیرون اومدن دکتر سمتش رفتم
۲.۱k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.