֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_244🎀•
دلبر كوچولو
-بدبخت نیکی
-وقت این حرفا نیست
-حرف نزن تا حرف نزنم به خنده هم ننداز منو وسط این مصیبتا
با زنگ خوردن گوشیم وصلش کردم
-اقا برادرتون فرار کرده همین صبح
-غلط کرده موضوع نیکی نبود میومدم اتیشش میزدم سریع میام
-باز چیشده؟
-میریم بیمارستان پیش نیکا میمونی تا من برگردم
-تو مگه نمیمونی؟
-همین ک تا اینجا رسوندمش همراهش اومدم بس نیست؟ من کلی کار دارم
-باشه
بعد از رسیدن وضعیت نیکا چک کردم و دیانا کنارش گذاشتم سمت روستا برگشتم
من میدونستم اون کجاست خیلیم خوب میدونستم
با سرعت بالایی رانندگی میکردم
انقد که امروز رانندگی کرده بودم چشمام کم بیش جلورو میدید
با زنگ خوردن گوشیم
وصلش کردم
-کجایی؟ وضع کارخونه به هم ریختس مگه نگفتی یکمدت تهرانی
-تو اینهمه مدت تحمل کردی دو ساعت دیگهم تحمل کن تا کارای این خراب شده رو درست کنم
#PART_244🎀•
دلبر كوچولو
-بدبخت نیکی
-وقت این حرفا نیست
-حرف نزن تا حرف نزنم به خنده هم ننداز منو وسط این مصیبتا
با زنگ خوردن گوشیم وصلش کردم
-اقا برادرتون فرار کرده همین صبح
-غلط کرده موضوع نیکی نبود میومدم اتیشش میزدم سریع میام
-باز چیشده؟
-میریم بیمارستان پیش نیکا میمونی تا من برگردم
-تو مگه نمیمونی؟
-همین ک تا اینجا رسوندمش همراهش اومدم بس نیست؟ من کلی کار دارم
-باشه
بعد از رسیدن وضعیت نیکا چک کردم و دیانا کنارش گذاشتم سمت روستا برگشتم
من میدونستم اون کجاست خیلیم خوب میدونستم
با سرعت بالایی رانندگی میکردم
انقد که امروز رانندگی کرده بودم چشمام کم بیش جلورو میدید
با زنگ خوردن گوشیم
وصلش کردم
-کجایی؟ وضع کارخونه به هم ریختس مگه نگفتی یکمدت تهرانی
-تو اینهمه مدت تحمل کردی دو ساعت دیگهم تحمل کن تا کارای این خراب شده رو درست کنم
۳.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.