راهنمایی
راهنمایی
نونا:+ تهیونگ:_ جونکوک:÷
یونا:× جیمین:& اجوما:=
بقیه رو هم که نام میبرم
من و تو(پارت 1)
+سلام من کیم نونا هستم... 17 سالمه و تو شینوا درس میخونم... من تازه سال اولی هست که به دبیرستان میام... تو خانواده فقط منم که تو سینما درس میخونم.... میشه گفت بچه کوچیکه ی خانواده ام.... من یه پدربزرگ دارم که ارباب صداش میکنیم.... دو تا پسر عمو دارم به اسم تهیونگ و جونکوک.... از جونکوک خوشم میاد.... داستانای زیادی داره که بعدا میگم... اون موقع فقط جونکوک کنارم بود.... یه دوست صمیمی هم دارم به اسم یونا.... مادرم بر اثر تصادف مرد... با پدرم تنها زندگی میکنم...
(شروع داستان)
با صدای زنگ گوشیم، چشم هام رو بیشتر به هم فشار دادم و همونطور که سرم روی بالشت بود دونبال گوشیم گشتم و خاموشش کردم....
خیلی خوابم میومد... اصلا حوصله نداشتم برم دبیرستان....
=نونا! عزیزم پاشو...
+اجوما میشه یکم دیگه بخوابم؟ (با صدای خابالود)
=اگه دست من بود میزاشتم ولی پدرتون گفتن...
+اوفففففف
از جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم... صورتمو شستم و وقتی از دستشویی امدم بیرون دیدم اجوما کل وسایلمو اماده کرده...
+وایییییییییی ممنون اجوما... (با خوشحالی)
=هه... لباساتو بپوش دخترم... (با لبخند)
سریع لباسمو با چکمه هام پوشیدم و رفتم سوار ماشین شخصیم شدم...
+برو!
بادیگاردم ماشین رو روشن کرد و بعد به سمت شینوا رفت....
(جای تهیونگ)
_اما پدربزرگ (با ناراحتی)
∆همین که گفتم.... تو باید تا فردا یکی رو انتخاب کنی...
پ ته:پدرجان تهیونگ تو یه روز نمیتونه....
∆نونا....
_چی؟
پ ته:چی؟
∆نونا میتونه زن تهیونگ بشه...
_ولی ارباب اون هنوز 17 سالشه... من خیلی ازش بزرگترم...
∆تو هم 22....اختلاف سنی تون زیاد نیست... پسرم به بابای نونا بگو...
پ ته:چشم... (با ناراحتی)
یه نفس با ناراحتی کشیدم... نونا هنوز بچس.... با اینکه یکم دوسش دارم... ولی نمیخوام تو این سن ازدواج کنه...
(جای نونا)
به نفس راحت کشیدم و از ماشین پیاده شدم... همه ی بچه ها به من نگاه میکردن...
وسایلمو گذاشتم تو کمد... تا میخواستم درشو ببندم یکی امد رو دوشم...
×چطوری بچه خوشگل؟.. 😂😂
+یونا ااا.. 😂😂
از رو دوشم امد پایین و دستمو گرفت...
×نظرت چیه تا کلاس بدوییم؟
+قبوله....
و سریع بدو بدو به سمت کلاس رفتیم...
بچه ها میخوام برم کلاس زبان... برا همین این پارت کم بود.... ببخشید دیرم شد...
نونا:+ تهیونگ:_ جونکوک:÷
یونا:× جیمین:& اجوما:=
بقیه رو هم که نام میبرم
من و تو(پارت 1)
+سلام من کیم نونا هستم... 17 سالمه و تو شینوا درس میخونم... من تازه سال اولی هست که به دبیرستان میام... تو خانواده فقط منم که تو سینما درس میخونم.... میشه گفت بچه کوچیکه ی خانواده ام.... من یه پدربزرگ دارم که ارباب صداش میکنیم.... دو تا پسر عمو دارم به اسم تهیونگ و جونکوک.... از جونکوک خوشم میاد.... داستانای زیادی داره که بعدا میگم... اون موقع فقط جونکوک کنارم بود.... یه دوست صمیمی هم دارم به اسم یونا.... مادرم بر اثر تصادف مرد... با پدرم تنها زندگی میکنم...
(شروع داستان)
با صدای زنگ گوشیم، چشم هام رو بیشتر به هم فشار دادم و همونطور که سرم روی بالشت بود دونبال گوشیم گشتم و خاموشش کردم....
خیلی خوابم میومد... اصلا حوصله نداشتم برم دبیرستان....
=نونا! عزیزم پاشو...
+اجوما میشه یکم دیگه بخوابم؟ (با صدای خابالود)
=اگه دست من بود میزاشتم ولی پدرتون گفتن...
+اوفففففف
از جام بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم... صورتمو شستم و وقتی از دستشویی امدم بیرون دیدم اجوما کل وسایلمو اماده کرده...
+وایییییییییی ممنون اجوما... (با خوشحالی)
=هه... لباساتو بپوش دخترم... (با لبخند)
سریع لباسمو با چکمه هام پوشیدم و رفتم سوار ماشین شخصیم شدم...
+برو!
بادیگاردم ماشین رو روشن کرد و بعد به سمت شینوا رفت....
(جای تهیونگ)
_اما پدربزرگ (با ناراحتی)
∆همین که گفتم.... تو باید تا فردا یکی رو انتخاب کنی...
پ ته:پدرجان تهیونگ تو یه روز نمیتونه....
∆نونا....
_چی؟
پ ته:چی؟
∆نونا میتونه زن تهیونگ بشه...
_ولی ارباب اون هنوز 17 سالشه... من خیلی ازش بزرگترم...
∆تو هم 22....اختلاف سنی تون زیاد نیست... پسرم به بابای نونا بگو...
پ ته:چشم... (با ناراحتی)
یه نفس با ناراحتی کشیدم... نونا هنوز بچس.... با اینکه یکم دوسش دارم... ولی نمیخوام تو این سن ازدواج کنه...
(جای نونا)
به نفس راحت کشیدم و از ماشین پیاده شدم... همه ی بچه ها به من نگاه میکردن...
وسایلمو گذاشتم تو کمد... تا میخواستم درشو ببندم یکی امد رو دوشم...
×چطوری بچه خوشگل؟.. 😂😂
+یونا ااا.. 😂😂
از رو دوشم امد پایین و دستمو گرفت...
×نظرت چیه تا کلاس بدوییم؟
+قبوله....
و سریع بدو بدو به سمت کلاس رفتیم...
بچه ها میخوام برم کلاس زبان... برا همین این پارت کم بود.... ببخشید دیرم شد...
۱۵.۶k
۲۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.