بچه ها بخاطر اینکه امروز به دعا های شما مدال طلا اوردم سه
بچه ها بخاطر اینکه امروز به دعا های شما مدال طلا اوردم سه پارت براون میزارم بدون شرط
پارت16
#من_ازت_متنفر_نیستم
از تخت امدم پایین و به طرفش رفتم
در کمدشو باز کرد و یه کت و شلوار آبی نفتی از توش دراورد
نگاهی بهم کرد
شوگا: تو که باز درحال فیلم برداری ک د پاشو ی لباس بپوش دیرع
سری تکون دادم و به طرف کمد جفتیه کمدش رفتم درش و باز کردم
اووو لباسام چند برابر شده بودن خیلی زیاد بودن و همینطور خیلیم شیک
سریع لباساشو برداشت و گف میرع که دوش بگیره
این برادرمونم وقت گیر آوردع ها هی زرت زرت میپره تو حموم
بیخیالش شدم و مشغول گشتن یه لباس خوب بین اون همه لباس بودم
که بالاخرع لباس مد نظرم و پیدا کردم
یه لباس حریر شیری رنگ که بزور تا پایین رونم میرسید
یقش نا سینم کاملا باز بود و آستینای بلند و پفی داشت که واقعا تو دل برو بود
یاد کفش پاشنه بلند سفید اکلیلیم افتادم با ذوق برداشتمش و
لباس و پوشیدم واقعا تو تنم قشنگ بود
موهام و گوجه ای بالای سرم بستم و یه تیکش و ریختم تو صورتم
یکم آرایش هم کردم
رژ لب صورتی خش رنگم و رو لبام کشیدم
همچی که اوکی شد چون یکم هوا سرد بود شنل پشمی که تو کمد بود رو. برداشتم و انداختم رو لباسم
از اتاق خارج شدم که دیدم جلویه آینه قدی توی حال وایساده و داره موهاشو درست میکنه
متوجه حضورم شد ولی نگام نکرد
شوگا: آماده ای؟
-اهوم
شوگا: خوبه.. شونه رو گذاشت کنار و بعد پوشیدن کتش و برداشتن کیلیداش بی اهمیت بهم یه طرف در رفتم دنبالش راه افتادم
سوار ماشین شد که منم پشت سرش سوار شدم
درحال بستن کمر بندش بود که نگاهش بهم خورد و بهم خیره موند
شوگا: این چیه؟
-چی چیع؟
اخماش رفت تو هم
شوگا: این چیه ایقند زدیش به لبت؟ همش پخش شده
-رژ لبع دیگه
شوگا: هه هه خدت تنهایی اینهمه اطلاعات و جمع گردی؟
خو خودمم میدونم اینو
میگم بد زدی همه جای صورتت پخش شده
-تو حواست به کار خودت باشه جناب
اخم کمرنگش کرد صورتم و برگردوند طرف خدش خم شد رو صورتم
شوگا: پخش شده ک هیچ خیلیم پررنگ و براقه.. نچ خوشم نیومد
-به جهنم خودم دوسش دارم
شوگا: ببین بهت چیزی میگم شاخ نشو هاااا وگرنه همینجا خاکت میکنم
-هیق تو ماشین؟
شوگا: زهرمار.. پرو شده برا من اینو پاک کن لبات اینهو پیراشکی شده
دستشو پس زدم
-نمیخوام من دوسش دارم
شوگا: باو خیلی زشته حاجی
-تو بی سلیقه ای
لپمو گرفت و کشید که با اخم زل زدم بهش
-آخ.. لپم و کندی خر
محکمتر فشار داد
شوگا: چی گفتی الان؟
با حالت مظلومی نگاهش کردم
-ببخشید باز خریت کردم بچگی کردم تروخدا لپم و ول کن
شوگا: عاها حالا شد... الانم لباتو پاک کن
با ناراحتی سری تکون دادم
پارت16
#من_ازت_متنفر_نیستم
از تخت امدم پایین و به طرفش رفتم
در کمدشو باز کرد و یه کت و شلوار آبی نفتی از توش دراورد
نگاهی بهم کرد
شوگا: تو که باز درحال فیلم برداری ک د پاشو ی لباس بپوش دیرع
سری تکون دادم و به طرف کمد جفتیه کمدش رفتم درش و باز کردم
اووو لباسام چند برابر شده بودن خیلی زیاد بودن و همینطور خیلیم شیک
سریع لباساشو برداشت و گف میرع که دوش بگیره
این برادرمونم وقت گیر آوردع ها هی زرت زرت میپره تو حموم
بیخیالش شدم و مشغول گشتن یه لباس خوب بین اون همه لباس بودم
که بالاخرع لباس مد نظرم و پیدا کردم
یه لباس حریر شیری رنگ که بزور تا پایین رونم میرسید
یقش نا سینم کاملا باز بود و آستینای بلند و پفی داشت که واقعا تو دل برو بود
یاد کفش پاشنه بلند سفید اکلیلیم افتادم با ذوق برداشتمش و
لباس و پوشیدم واقعا تو تنم قشنگ بود
موهام و گوجه ای بالای سرم بستم و یه تیکش و ریختم تو صورتم
یکم آرایش هم کردم
رژ لب صورتی خش رنگم و رو لبام کشیدم
همچی که اوکی شد چون یکم هوا سرد بود شنل پشمی که تو کمد بود رو. برداشتم و انداختم رو لباسم
از اتاق خارج شدم که دیدم جلویه آینه قدی توی حال وایساده و داره موهاشو درست میکنه
متوجه حضورم شد ولی نگام نکرد
شوگا: آماده ای؟
-اهوم
شوگا: خوبه.. شونه رو گذاشت کنار و بعد پوشیدن کتش و برداشتن کیلیداش بی اهمیت بهم یه طرف در رفتم دنبالش راه افتادم
سوار ماشین شد که منم پشت سرش سوار شدم
درحال بستن کمر بندش بود که نگاهش بهم خورد و بهم خیره موند
شوگا: این چیه؟
-چی چیع؟
اخماش رفت تو هم
شوگا: این چیه ایقند زدیش به لبت؟ همش پخش شده
-رژ لبع دیگه
شوگا: هه هه خدت تنهایی اینهمه اطلاعات و جمع گردی؟
خو خودمم میدونم اینو
میگم بد زدی همه جای صورتت پخش شده
-تو حواست به کار خودت باشه جناب
اخم کمرنگش کرد صورتم و برگردوند طرف خدش خم شد رو صورتم
شوگا: پخش شده ک هیچ خیلیم پررنگ و براقه.. نچ خوشم نیومد
-به جهنم خودم دوسش دارم
شوگا: ببین بهت چیزی میگم شاخ نشو هاااا وگرنه همینجا خاکت میکنم
-هیق تو ماشین؟
شوگا: زهرمار.. پرو شده برا من اینو پاک کن لبات اینهو پیراشکی شده
دستشو پس زدم
-نمیخوام من دوسش دارم
شوگا: باو خیلی زشته حاجی
-تو بی سلیقه ای
لپمو گرفت و کشید که با اخم زل زدم بهش
-آخ.. لپم و کندی خر
محکمتر فشار داد
شوگا: چی گفتی الان؟
با حالت مظلومی نگاهش کردم
-ببخشید باز خریت کردم بچگی کردم تروخدا لپم و ول کن
شوگا: عاها حالا شد... الانم لباتو پاک کن
با ناراحتی سری تکون دادم
۶.۶k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.