پارت17
#پارت17
من_ازت_متنفر_نیستم
خم شد رو داشبرد که دستمال کاغذی برداره اما انگار جعبه خالی بود
پوفی کرد و تکیه داد بع صندلیش
شوگا: لعنتی یادم رفت جعبه دستمال کاغذی و عوض کنم
با سرخشی نیشم باز شد
-هه هه پس رژ لبم میمونه
نگاهی بهم کرد و ابروهاشو داد بالا
شوگا: نوچ.. از این خبرا نیست.... تکیشو از صندلیش گرفت و اندگشت شستشو
رو لبم کشید
صورتمو واسش مچاله کردم که ابرویی انداخت بالا
صورتشو آورد جلو لبام و گرفت بین لباش
نفسم تو سینم حبس شد اولین بار بود ک از این جنتلمن بازیا در میاورد
محکم لبامو میک میزد که احساس میکردم الانکه هرچی خونه
از لبام بپاگه به در و دیوار
اینقد لبام و بوسید ک نفس کم اورد و ازم جدا شد
خنده ای کرد
شوگا: رژ لب بنفشم قشنگه هاااا
با تعجب سرمو کج کردم
-هه؟
آینه ماشینشو آورد پایین نگاهی به خودم کردم
با دین لبام که الان سیاه سیاه بود چشمام گشاد شد
نگاهی به قیافه خندونش گردم
-شوگاااااا با لبام چیکارررر کردیییی؟؟؟
لبشو میگزید تا نخنده
نگاهم بین لبام و شوگا در چرخش بود
دستی رو لبام کشیدم
-لبای صورتیه قشنگمممممممم عررررررر
هی به صندلی مشت میزدم و جیغ میزذم که دیگه نتونست تحمل کنه و زد زیر خنده نگاه حرصیم و دوختم بهش
لبشو گاز گرفت و سرشو چرخوند اونطرف
جیغ میزدم و به بازوش مشت میزدم
شوگا: ات دوباره تکرار میکنم اینجا اصن به هیچ وجه ازم جدا نشو
و اصلا دستمو ول نکن اکی؟
سری تکون دادم
زنگ در و زد که بلافاصله در باز شد دستمو کشید و داخل شد
انگار اینجا یه مهمونی بود
دستمو کشید و به طرف یه میز که طرف چپ سالن بود حرکت کرد
انگار دو سه نفر اونجا بودن
همین که بهشون رسیدیم دختری که قد متوسطی داشت و موهای کوتاهی داشت
با خوشحالی بهمون اشاره کرد
وقتی بهشون رسیدم دختره به طرف شوگا امد یه پسر خوش قیافع
با یه دختر هم کنارشون بود اونام به سمتمون امدن
؟؟ داداشییییی چه عجب ما نکاهمون به جمال شما روشن شد
شوگا خنده ای کرد و دختره رو بغل کرد
شوگا: تو ازدواج کردی ولی هنوز که هنوزه ادم نشدی تو بورام
عااا پس اسمش بورامه
بورام: خفه ببینم باااا بهتر توعه صگ اخلاقم
شوگا: هوی درست صجبت کناااا وگرنه میگیرم مثل خر میزنمت
اون پسره که کنارشون با خنده اخم کمرنگی کرد
؟؟ هوی جناب آقای مین با خانم من درست صحبت کنااااا من اینجا کله خر نیستم
شوگا: آه نیومده شاخ شده برا من
هر دو شون خندیدن و بهم دست دادن و هم و کوتاه بغل کردن
بالاخره چشم اون دختره بورام بهم خورد
من_ازت_متنفر_نیستم
خم شد رو داشبرد که دستمال کاغذی برداره اما انگار جعبه خالی بود
پوفی کرد و تکیه داد بع صندلیش
شوگا: لعنتی یادم رفت جعبه دستمال کاغذی و عوض کنم
با سرخشی نیشم باز شد
-هه هه پس رژ لبم میمونه
نگاهی بهم کرد و ابروهاشو داد بالا
شوگا: نوچ.. از این خبرا نیست.... تکیشو از صندلیش گرفت و اندگشت شستشو
رو لبم کشید
صورتمو واسش مچاله کردم که ابرویی انداخت بالا
صورتشو آورد جلو لبام و گرفت بین لباش
نفسم تو سینم حبس شد اولین بار بود ک از این جنتلمن بازیا در میاورد
محکم لبامو میک میزد که احساس میکردم الانکه هرچی خونه
از لبام بپاگه به در و دیوار
اینقد لبام و بوسید ک نفس کم اورد و ازم جدا شد
خنده ای کرد
شوگا: رژ لب بنفشم قشنگه هاااا
با تعجب سرمو کج کردم
-هه؟
آینه ماشینشو آورد پایین نگاهی به خودم کردم
با دین لبام که الان سیاه سیاه بود چشمام گشاد شد
نگاهی به قیافه خندونش گردم
-شوگاااااا با لبام چیکارررر کردیییی؟؟؟
لبشو میگزید تا نخنده
نگاهم بین لبام و شوگا در چرخش بود
دستی رو لبام کشیدم
-لبای صورتیه قشنگمممممممم عررررررر
هی به صندلی مشت میزدم و جیغ میزذم که دیگه نتونست تحمل کنه و زد زیر خنده نگاه حرصیم و دوختم بهش
لبشو گاز گرفت و سرشو چرخوند اونطرف
جیغ میزدم و به بازوش مشت میزدم
شوگا: ات دوباره تکرار میکنم اینجا اصن به هیچ وجه ازم جدا نشو
و اصلا دستمو ول نکن اکی؟
سری تکون دادم
زنگ در و زد که بلافاصله در باز شد دستمو کشید و داخل شد
انگار اینجا یه مهمونی بود
دستمو کشید و به طرف یه میز که طرف چپ سالن بود حرکت کرد
انگار دو سه نفر اونجا بودن
همین که بهشون رسیدیم دختری که قد متوسطی داشت و موهای کوتاهی داشت
با خوشحالی بهمون اشاره کرد
وقتی بهشون رسیدم دختره به طرف شوگا امد یه پسر خوش قیافع
با یه دختر هم کنارشون بود اونام به سمتمون امدن
؟؟ داداشییییی چه عجب ما نکاهمون به جمال شما روشن شد
شوگا خنده ای کرد و دختره رو بغل کرد
شوگا: تو ازدواج کردی ولی هنوز که هنوزه ادم نشدی تو بورام
عااا پس اسمش بورامه
بورام: خفه ببینم باااا بهتر توعه صگ اخلاقم
شوگا: هوی درست صجبت کناااا وگرنه میگیرم مثل خر میزنمت
اون پسره که کنارشون با خنده اخم کمرنگی کرد
؟؟ هوی جناب آقای مین با خانم من درست صحبت کنااااا من اینجا کله خر نیستم
شوگا: آه نیومده شاخ شده برا من
هر دو شون خندیدن و بهم دست دادن و هم و کوتاه بغل کردن
بالاخره چشم اون دختره بورام بهم خورد
۴.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.