رمان
#پارت_نهم
سعی کردم حرفاشو نادیده بگیرم
اما هیچ وقت نمیبخشمش الان بهش نیاز دارم بعدا تلافی سرش در میارم
سعی کردم بخابم اما جملش هنوز توی مغزم میپیچید
مثل یه سیدی خش دار ک رو دور تکراره
دیگه تحمل نداشتم ولی بازم مثل همیشه صبر کردم
و از شیشه بزرگ اتاقم بیرون نگاه کردم
خدایا آدمات چقدر میتونن سنگدل باشن ک به پاکی من شک کنن و بهم تهمت بزنن
گناهم گردنشون
اصلا اون گوشه موشه گناهی مونده همرو بریز گردن امیر
با این ک من با متین بودم اما اون هیچ وقت سعی نکرده نزدیکم شه حالا این....
__
با صدای در اتاق، چشای خابالودمو باز کردم
+کیه
_منم خانم شیدام
تو دلم اداشو در اوردم اخه مگه من میشناسمتون ک اسم میگین
+بیا تو
اون دختر خوشگله اومد تو پس اسمش شیداس چه باحال
+بگو عزیزم
_اقا امیر دستور دادن من بشم خدمت کار شخصیتون.
کار هاتونو با من در میون بزارید
+مرده شور اقاتونو ببرن
_بله؟
+هیچی بیا تختو مرتب کن
اونم شروع کرد به مرتب کردن چه حرف گوش کن
حالا اگه ب من دستور میدادن تختو تمیز کن همون تختو بر میگردوندم رو کلشون بی شخصیتاا
(هوشش رام )
تا اون کارارو برسه منم رفتم ی دوس سرپایی گرفتم
یه حموم فوق الاده خوشگل فقط حیف دیواراش شیشع بودو بیرون کاملت معلوم میشد
البته از بیرون داخل معلوم نمیشد و این بازم خوب بود
حوله رو دور خودم پیچیدم و رفتم توی اتاق ک با صدای دستگیره در هول کردم
امیر بود
چپ چپ نگام میکرد
(همتون منتظرید بگم حوله ام افتاد و امیر منو دید و ایناا خودم انتظارم همین بود همه باهم بریم جهنم:)
+هی واس چی این جوری میای توو
_ چجوری بود مگ
خبر مهمیی دارم
+چی شد
_لباساتو بپوش بیا بیرون بگم
لحظه اخر ک داشت از اتاق میرفت بیرون گفت خودمونیما هنوزم خوش اندامی
شیطونه میگه چششو درارمااااااا
سعی کردم حرفاشو نادیده بگیرم
اما هیچ وقت نمیبخشمش الان بهش نیاز دارم بعدا تلافی سرش در میارم
سعی کردم بخابم اما جملش هنوز توی مغزم میپیچید
مثل یه سیدی خش دار ک رو دور تکراره
دیگه تحمل نداشتم ولی بازم مثل همیشه صبر کردم
و از شیشه بزرگ اتاقم بیرون نگاه کردم
خدایا آدمات چقدر میتونن سنگدل باشن ک به پاکی من شک کنن و بهم تهمت بزنن
گناهم گردنشون
اصلا اون گوشه موشه گناهی مونده همرو بریز گردن امیر
با این ک من با متین بودم اما اون هیچ وقت سعی نکرده نزدیکم شه حالا این....
__
با صدای در اتاق، چشای خابالودمو باز کردم
+کیه
_منم خانم شیدام
تو دلم اداشو در اوردم اخه مگه من میشناسمتون ک اسم میگین
+بیا تو
اون دختر خوشگله اومد تو پس اسمش شیداس چه باحال
+بگو عزیزم
_اقا امیر دستور دادن من بشم خدمت کار شخصیتون.
کار هاتونو با من در میون بزارید
+مرده شور اقاتونو ببرن
_بله؟
+هیچی بیا تختو مرتب کن
اونم شروع کرد به مرتب کردن چه حرف گوش کن
حالا اگه ب من دستور میدادن تختو تمیز کن همون تختو بر میگردوندم رو کلشون بی شخصیتاا
(هوشش رام )
تا اون کارارو برسه منم رفتم ی دوس سرپایی گرفتم
یه حموم فوق الاده خوشگل فقط حیف دیواراش شیشع بودو بیرون کاملت معلوم میشد
البته از بیرون داخل معلوم نمیشد و این بازم خوب بود
حوله رو دور خودم پیچیدم و رفتم توی اتاق ک با صدای دستگیره در هول کردم
امیر بود
چپ چپ نگام میکرد
(همتون منتظرید بگم حوله ام افتاد و امیر منو دید و ایناا خودم انتظارم همین بود همه باهم بریم جهنم:)
+هی واس چی این جوری میای توو
_ چجوری بود مگ
خبر مهمیی دارم
+چی شد
_لباساتو بپوش بیا بیرون بگم
لحظه اخر ک داشت از اتاق میرفت بیرون گفت خودمونیما هنوزم خوش اندامی
شیطونه میگه چششو درارمااااااا
۱۸.۲k
۲۷ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.