PT2
PT2
راوی ویو بخش کوک
این آقا هم مثل همیشه در حال لاس زدنه تا دخترارو خامکنه و با خودش ببره بکندش عره خوب جدی باشید
تو تراس خونش نشسته بود و سیگارشو میکشید دوتا حس مشترکی که هم تو ماریا وجود داشت هم تو جونگکوک اینکه کوک سیگار میکشه تا حالش خوب شه دوست داره آنقدر بکشه قلبشو از کار بندازه ماریا آنقدر برقصه که جونش بالا بیاد از سیگار کشیدن دست کشید و رفت دوباره سراغ لب تابش لب تابش و باز کرد و رفت تو سایت دارک وب تا کاراشو انجام بده تکو توک سلفه میکرد ولی اون قوی تر از این حرفا بود که بخواد با این سلفه های ساده که ساده هم نبود مشکل از ریه هاش بود بعد از کلی کار رفت تو باشگاه تمرین بکسش علاوه بر سیگار تمرین بکس هم آرومش میکرد دستکشایه بکس مشکی رنگشو برداشت و رفت تو سالن موهاشو از جلو چشش زد کنار و شروع کرد به زدن ضربات محکم به کیسه همون موقع پارک جیمین دست راستش و بهترین رفیقش باهاش همراه شد فقط اون اجازه داشت با اسم کوچیک صداش کنه جیمین:باز عصبی کردی خودتو کوک کوک:نه خوبم اومدم یکم حال به بدنم بدم جیمین:پس بیا باهم ورزش کنیم کوک:خیله خوب باهم رفتن سمت باشگاه یخورده با جیمین ورزش کرد و تموم شد
بخش ماریا
فردا صبح شده بود ماریا سر میز صبحونه کنار پدرش نشسته بود ماریا:بابا کیم:چیه ماریا:میتونم امروز برم کلاب کلاب خودمون کیم:برو فقط دوباره مست نکنیا من:زیاد نمیخورم کیم:خوبه دوتا بادیگاردم میفرستم سراغت اینم کیلید ماشینت ماریا:ماشین من که ماشین نداشتم کیم:کوچولو بابا بری بیرون میفهمی حالا صبحونتو بخور ماریا صبحونشو خورد و رفت تو حیاط با دیدن ماشینش ذوق کرد
راوی ویو بخش کوک
این آقا هم مثل همیشه در حال لاس زدنه تا دخترارو خامکنه و با خودش ببره بکندش عره خوب جدی باشید
تو تراس خونش نشسته بود و سیگارشو میکشید دوتا حس مشترکی که هم تو ماریا وجود داشت هم تو جونگکوک اینکه کوک سیگار میکشه تا حالش خوب شه دوست داره آنقدر بکشه قلبشو از کار بندازه ماریا آنقدر برقصه که جونش بالا بیاد از سیگار کشیدن دست کشید و رفت دوباره سراغ لب تابش لب تابش و باز کرد و رفت تو سایت دارک وب تا کاراشو انجام بده تکو توک سلفه میکرد ولی اون قوی تر از این حرفا بود که بخواد با این سلفه های ساده که ساده هم نبود مشکل از ریه هاش بود بعد از کلی کار رفت تو باشگاه تمرین بکسش علاوه بر سیگار تمرین بکس هم آرومش میکرد دستکشایه بکس مشکی رنگشو برداشت و رفت تو سالن موهاشو از جلو چشش زد کنار و شروع کرد به زدن ضربات محکم به کیسه همون موقع پارک جیمین دست راستش و بهترین رفیقش باهاش همراه شد فقط اون اجازه داشت با اسم کوچیک صداش کنه جیمین:باز عصبی کردی خودتو کوک کوک:نه خوبم اومدم یکم حال به بدنم بدم جیمین:پس بیا باهم ورزش کنیم کوک:خیله خوب باهم رفتن سمت باشگاه یخورده با جیمین ورزش کرد و تموم شد
بخش ماریا
فردا صبح شده بود ماریا سر میز صبحونه کنار پدرش نشسته بود ماریا:بابا کیم:چیه ماریا:میتونم امروز برم کلاب کلاب خودمون کیم:برو فقط دوباره مست نکنیا من:زیاد نمیخورم کیم:خوبه دوتا بادیگاردم میفرستم سراغت اینم کیلید ماشینت ماریا:ماشین من که ماشین نداشتم کیم:کوچولو بابا بری بیرون میفهمی حالا صبحونتو بخور ماریا صبحونشو خورد و رفت تو حیاط با دیدن ماشینش ذوق کرد
۳۰.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.