"بازی"
"بازی"
🕶part:32🕶
لحظه ای به لبخند ملیح شوگا نگاه کردن...
کلودی برا اولین بار بود لبخند شوگا رو میدید و کیوکو و میاکو و جیمین اولین بار بود میدیدن با حرف یکی و جلوی یک شخص دیگه شوگا لبخندی میزنه
هرچند در کل این سالیان دیده بودن که شوگا میخنده...ولی برای سالهای پشت سرهم...شوگا لبخند ملیحی هم نمیزد
انگار خوشحال بودن شوگا لبخند زده
احساس عجیبی داشتن و نمیدونستن چی بگن...
کلودی:آگوست دی؟شما الان بخاطر حرف من لبخند زدید؟
شوگا:آه...اره یاد حرف یکی اوفتادم وقتی اینطور گفتی واسه همون لبخند زدم
کلودی:پشمام...عجب کاری کردمااا...تشویقم کنید بابا
میاکو و کیوکو محکم شروع کردن تشویقش
میاکو و کیوکو یک صدا گفتن:برایت احترام قائلیم بانوی من
کلودی:شمارا بابت تیزهوش بودنتان تحسین میکنم
و اما جیمینی که هنوز مبهوت بود...متعجب بود و حس عجیبی داشت
کلودی:هوی جوجه...چته؟
شوگا بهش نگاه کرد...وقتی متوجه نگاه شوگا شد زود خودشو جمع کرد و رفت بالا
کلودی:میگم منگله میمونِ...شما بگید نه....خوودیگه من میرم فعلاااا
میاکو و کیوکو:خداحافظ بانوی من
کلودی: به امید دیدار
........
شوگا:امروزو کارتون ندارم....میتونید برید هرکار دلتون خواست کنید
کیوکو:دمت گرررم
میاکو:اهاییییی...جوجهههه بلند شو بیا بریم
جیمین:دارممم آماده میشم صبرر کنن
میاکو:من بااینکه دخترم آماده شدنم اینقدررر طول نمیکشهههه
جیمین:خوشتیپ بودنم مهمترهههه
کیوکو:حالا شما هرکار کنید مگه میتونید میتونید زیبایی من برسید....صد در صد نه من همینطور خوشکلم و خوشتیپم
میاکو:میمون اگه اعتماد بنفس تورو داشت الان انسان بود
کیوکو:حقیقت برا شما تلخه
جیمین:من اومدم
میاکو:تعظیم کنیددد...بلاخرررره...د بریم دیگه
جیمین:بریم...
کیوکو:نمیای بامون؟
رو به شوگا کرد و قبل ازینکه بره گفت...شوگا هم در جواب سرشو به معنای نه تکون داد
انگار که نقشه هایی تو سرش داره
همینکه اون ۳ تا از خونه زدن بیرون....به سمت زیرزمین رفت جاییکه مارتین رو زندانی کرده
وارد زیرزمین شد....زیرزمینی که انواع چاقو ها...شلاق ها...اسلحه و هرچیزی که مربوط به شکنجه کردن باشه با نظم و ترتیب...مرتب شده بودن
شوگا:نمیدونم بخاطر حماقتت مسخرت کنم یا بخاطر نقشه ای که چیدی تحسینت کنم
مارتین:هم مسخرم میکنی....هم تحسین؟واو عجب دشمن خوبی دارم!
شوگا پوزخندی زد و ادامه داد:نقشه ای که چیدی خیلی خطرناک و البته خیلی هم بزرگ و خوب بود واقعا تحسین داره...ولی احمق ها هم ی سری وقتا میتونن درست حرف بزنن...چیزی که برا تو اتفاق اوفتاد
نقشت کامل بود و تو احمق بودی بلد نبودی چطور اجراش کنی
مهم نیست...چون حتی اگه تیز کار میکردی نمیتونستی به هدفت برسی...یادت رفت مرحله ی آخر نقشه ات با شکست من موفق میشه...و شکست من کار غیرممکنیه
🕶part:32🕶
لحظه ای به لبخند ملیح شوگا نگاه کردن...
کلودی برا اولین بار بود لبخند شوگا رو میدید و کیوکو و میاکو و جیمین اولین بار بود میدیدن با حرف یکی و جلوی یک شخص دیگه شوگا لبخندی میزنه
هرچند در کل این سالیان دیده بودن که شوگا میخنده...ولی برای سالهای پشت سرهم...شوگا لبخند ملیحی هم نمیزد
انگار خوشحال بودن شوگا لبخند زده
احساس عجیبی داشتن و نمیدونستن چی بگن...
کلودی:آگوست دی؟شما الان بخاطر حرف من لبخند زدید؟
شوگا:آه...اره یاد حرف یکی اوفتادم وقتی اینطور گفتی واسه همون لبخند زدم
کلودی:پشمام...عجب کاری کردمااا...تشویقم کنید بابا
میاکو و کیوکو محکم شروع کردن تشویقش
میاکو و کیوکو یک صدا گفتن:برایت احترام قائلیم بانوی من
کلودی:شمارا بابت تیزهوش بودنتان تحسین میکنم
و اما جیمینی که هنوز مبهوت بود...متعجب بود و حس عجیبی داشت
کلودی:هوی جوجه...چته؟
شوگا بهش نگاه کرد...وقتی متوجه نگاه شوگا شد زود خودشو جمع کرد و رفت بالا
کلودی:میگم منگله میمونِ...شما بگید نه....خوودیگه من میرم فعلاااا
میاکو و کیوکو:خداحافظ بانوی من
کلودی: به امید دیدار
........
شوگا:امروزو کارتون ندارم....میتونید برید هرکار دلتون خواست کنید
کیوکو:دمت گرررم
میاکو:اهاییییی...جوجهههه بلند شو بیا بریم
جیمین:دارممم آماده میشم صبرر کنن
میاکو:من بااینکه دخترم آماده شدنم اینقدررر طول نمیکشهههه
جیمین:خوشتیپ بودنم مهمترهههه
کیوکو:حالا شما هرکار کنید مگه میتونید میتونید زیبایی من برسید....صد در صد نه من همینطور خوشکلم و خوشتیپم
میاکو:میمون اگه اعتماد بنفس تورو داشت الان انسان بود
کیوکو:حقیقت برا شما تلخه
جیمین:من اومدم
میاکو:تعظیم کنیددد...بلاخرررره...د بریم دیگه
جیمین:بریم...
کیوکو:نمیای بامون؟
رو به شوگا کرد و قبل ازینکه بره گفت...شوگا هم در جواب سرشو به معنای نه تکون داد
انگار که نقشه هایی تو سرش داره
همینکه اون ۳ تا از خونه زدن بیرون....به سمت زیرزمین رفت جاییکه مارتین رو زندانی کرده
وارد زیرزمین شد....زیرزمینی که انواع چاقو ها...شلاق ها...اسلحه و هرچیزی که مربوط به شکنجه کردن باشه با نظم و ترتیب...مرتب شده بودن
شوگا:نمیدونم بخاطر حماقتت مسخرت کنم یا بخاطر نقشه ای که چیدی تحسینت کنم
مارتین:هم مسخرم میکنی....هم تحسین؟واو عجب دشمن خوبی دارم!
شوگا پوزخندی زد و ادامه داد:نقشه ای که چیدی خیلی خطرناک و البته خیلی هم بزرگ و خوب بود واقعا تحسین داره...ولی احمق ها هم ی سری وقتا میتونن درست حرف بزنن...چیزی که برا تو اتفاق اوفتاد
نقشت کامل بود و تو احمق بودی بلد نبودی چطور اجراش کنی
مهم نیست...چون حتی اگه تیز کار میکردی نمیتونستی به هدفت برسی...یادت رفت مرحله ی آخر نقشه ات با شکست من موفق میشه...و شکست من کار غیرممکنیه
۲.۳k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.