MY FAVORITE ENEMY
"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۴۰
"ویو جنا"
کوک: چرا نمیتونم؟...ببینم اصلا چهره بابات و یادته؟؟ اون موقعه که مردش چند سالت بود ؟ یک سال؟؟...تو هیچی از اون نمیدونی...
جنا: اون همچین ادمی نبوده...مطمعنم..
بیشتر نزدیک شد و تو صورتم با خشم و صدایی اروم که کم کم تن صداش بالا رفت گفت:
_پدر تو یه قاتل بوده..میدونی روزی که مادرم مرد جوری از خونمون خارج شد که و نگام کرد انگار ننگار که قبلش مامانم و کشته بود...یجور دستش و رو سرم می کشید انگار داشت برام دلسوزی می کرد..ولی نهههههه..اون عوضیییی اون روز مامانم و ازم گرفته بود.
و با یه دستش محکم به عقب هولم داد که کمرم تو نرده هایه پله ها فرو رفت.
و جوری ضربه خورد که احساس میکردم الان کمرم قط میشه.
دوباره بهم نز دیک شد.
انقدر نزدیک که برایه اینکه بهم برخورد نکنه، خودم و بیشتر به نرده فشار می دادم..
یکی از بازو هام و تو مشتش گرفت
کوک:حالا شناختی که پدرت و کیه و چیکار کرده؟؟ حالا فهمیدی مشکلم با تو چیه؟تو دختر اون حرو///مزاده اییی...
جوری داد می زد انگار براش مهم نبود صدا اکو میشه ممکنه یکی بیاد..
انگار جوری عصبی شده بود که میخواست پرتم کنه پایین..
فشار دستش رو بازوم انقدر زیاد بود که مسیر حرکت خون تو رگام و بسته بود.
جنا: دستتو بکش..
کوک:..تنها چییزی که ارومم میکنه اینه که نابود شدن تورو تو این مدرسه ببینم...همیننن
دیگه داشت از حرفاش و فشاری که به کمرم وارد میشد و فشار دستاش ...گریم می گرفت.
ولی دقتی خواست دوباره صداش و بالا ببره یه دفعه توسط تهیونگ به عقب هول داده شد.
جوری که به دیوار خورد.
ته: چه غلطی داری میکنی؟؟!!
GHAPTER:1
PART:۴۰
"ویو جنا"
کوک: چرا نمیتونم؟...ببینم اصلا چهره بابات و یادته؟؟ اون موقعه که مردش چند سالت بود ؟ یک سال؟؟...تو هیچی از اون نمیدونی...
جنا: اون همچین ادمی نبوده...مطمعنم..
بیشتر نزدیک شد و تو صورتم با خشم و صدایی اروم که کم کم تن صداش بالا رفت گفت:
_پدر تو یه قاتل بوده..میدونی روزی که مادرم مرد جوری از خونمون خارج شد که و نگام کرد انگار ننگار که قبلش مامانم و کشته بود...یجور دستش و رو سرم می کشید انگار داشت برام دلسوزی می کرد..ولی نهههههه..اون عوضیییی اون روز مامانم و ازم گرفته بود.
و با یه دستش محکم به عقب هولم داد که کمرم تو نرده هایه پله ها فرو رفت.
و جوری ضربه خورد که احساس میکردم الان کمرم قط میشه.
دوباره بهم نز دیک شد.
انقدر نزدیک که برایه اینکه بهم برخورد نکنه، خودم و بیشتر به نرده فشار می دادم..
یکی از بازو هام و تو مشتش گرفت
کوک:حالا شناختی که پدرت و کیه و چیکار کرده؟؟ حالا فهمیدی مشکلم با تو چیه؟تو دختر اون حرو///مزاده اییی...
جوری داد می زد انگار براش مهم نبود صدا اکو میشه ممکنه یکی بیاد..
انگار جوری عصبی شده بود که میخواست پرتم کنه پایین..
فشار دستش رو بازوم انقدر زیاد بود که مسیر حرکت خون تو رگام و بسته بود.
جنا: دستتو بکش..
کوک:..تنها چییزی که ارومم میکنه اینه که نابود شدن تورو تو این مدرسه ببینم...همیننن
دیگه داشت از حرفاش و فشاری که به کمرم وارد میشد و فشار دستاش ...گریم می گرفت.
ولی دقتی خواست دوباره صداش و بالا ببره یه دفعه توسط تهیونگ به عقب هول داده شد.
جوری که به دیوار خورد.
ته: چه غلطی داری میکنی؟؟!!
- ۳۲.۶k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط