فیک درد عشق
فیک درد عشق
فصل دوم(پارت سوم)
ا/ت ویو
لیا رفت
منم رفتم تا کمی ارایش کنم
یه لباس مشکی انتخاب کردم
موهام رو درست کردم و رفتم طبقه ی پایین
بعد از نیم ساعت هر دوتاشون برگشتن خونه
بعد از عوض کردن لباس هاشون رفتیم و سوار ماشین شدیم
داخل ماشین کلی باهم حرف زدیم و خندیدیم
تا اینکه رسیدیم به عمارت
همین که رفتیم داخل اولین کسی که دیدم جیمین بود
اومد سمتمون و گفت
¢ به به خانوادگی شیک کردین
+ یجوری میگه انگار خودش گونی پوشیده
¢ ولی در مقابل شما همون گونیه
° حالا چه گیری دادید به گونی
¢ تو حرف نزن جوجه
ا/ت مواظب این پسرت باش وگرنه دخترا مثل پشه میشینن روش
- مواظبش هستم
° ای بابا عمو خب چیکار داری به من
¢ فعلا برای تو زوده
+ اخه هر کی ندونه میگه این جیمین چه انسان پاکیه بعد هیچکس یادش نمیاد تو توی ۱۵ سالگی حرمسرا داشتی
¢ اهم خب دیگه اون موقع دوران جاهلیت من بوده
° عمو ازت انتظار نداشتم(خنده)
¢ ای بابا پدر پسری ریختین رو من
بابا از من بکشید بیرون
° چشم هرچی عمو بگه
¢ یکم از پسرت یادبگیر ناسلامتی ۴۲ سالته
+ الان داری نصیحتم میکنی؟
¢ ببین بزار دیگه بحث نکنیم مردم دارن نگاه میکنن اون دخترای خوشگل نباید دیدگاهشون از ما بد باشه مگه نه جونگ مین(به جونگ مین چشمک زد)
° من با عمو موافقم
¢ فعلا من و پسرت یه کارایی داریم با اجازه
جیمین دست جونگ مین و گرفت و رفت سمت دخترا
- جونگ کوک بریم بشینیم؟
+ اوکی
رفتیم سر یه میز و نشستیم
بعد از اینکه خدمتکار ها سر میزمون رو پر کردن از نوشیدنی سر و کله ی جونگ مین پیدا شد
- چیکار کردید ها؟
° هیچی یکم با دخترا گپ زدیم
- جیمین بدآموزی داره یادم باشه دیگه نزارم باهم تنها باشید
° نه اتفاقا خیلی هم پایه س من دوسش دارم
+ ولی تا جایی که من میدونم تو به خاطر این دوسش داری که باهم میرید دختر بازی درست نمیگم؟
° حالا هرچی من که ۲۰ سالمه
- ای بابا نکشیمون مرد بالغ
+ (خنده)
بعد از کلی حرف زدن لیا و نامجون هم اومدن سر میز ما
/ سلام جناب جونگ مین
° سلام بانو کیم
/ ای بابا چه سعادت بزرگی
° مسخره نکن
/ مگر ما میتونیم جونگ مین بزرگ رو مورد تمسخر قرار بدیم؟
° ایششششش نکن دیگه حالم بد شد دیگه اینجوری حرف نزن
/ باشه
° چه خبر
/ من باید اینو بپرسم
اون گوشه با دایی جیمین چیکار میکردید؟
(نیشخند)
° خودت میدونی از اون کارها
فصل دوم(پارت سوم)
ا/ت ویو
لیا رفت
منم رفتم تا کمی ارایش کنم
یه لباس مشکی انتخاب کردم
موهام رو درست کردم و رفتم طبقه ی پایین
بعد از نیم ساعت هر دوتاشون برگشتن خونه
بعد از عوض کردن لباس هاشون رفتیم و سوار ماشین شدیم
داخل ماشین کلی باهم حرف زدیم و خندیدیم
تا اینکه رسیدیم به عمارت
همین که رفتیم داخل اولین کسی که دیدم جیمین بود
اومد سمتمون و گفت
¢ به به خانوادگی شیک کردین
+ یجوری میگه انگار خودش گونی پوشیده
¢ ولی در مقابل شما همون گونیه
° حالا چه گیری دادید به گونی
¢ تو حرف نزن جوجه
ا/ت مواظب این پسرت باش وگرنه دخترا مثل پشه میشینن روش
- مواظبش هستم
° ای بابا عمو خب چیکار داری به من
¢ فعلا برای تو زوده
+ اخه هر کی ندونه میگه این جیمین چه انسان پاکیه بعد هیچکس یادش نمیاد تو توی ۱۵ سالگی حرمسرا داشتی
¢ اهم خب دیگه اون موقع دوران جاهلیت من بوده
° عمو ازت انتظار نداشتم(خنده)
¢ ای بابا پدر پسری ریختین رو من
بابا از من بکشید بیرون
° چشم هرچی عمو بگه
¢ یکم از پسرت یادبگیر ناسلامتی ۴۲ سالته
+ الان داری نصیحتم میکنی؟
¢ ببین بزار دیگه بحث نکنیم مردم دارن نگاه میکنن اون دخترای خوشگل نباید دیدگاهشون از ما بد باشه مگه نه جونگ مین(به جونگ مین چشمک زد)
° من با عمو موافقم
¢ فعلا من و پسرت یه کارایی داریم با اجازه
جیمین دست جونگ مین و گرفت و رفت سمت دخترا
- جونگ کوک بریم بشینیم؟
+ اوکی
رفتیم سر یه میز و نشستیم
بعد از اینکه خدمتکار ها سر میزمون رو پر کردن از نوشیدنی سر و کله ی جونگ مین پیدا شد
- چیکار کردید ها؟
° هیچی یکم با دخترا گپ زدیم
- جیمین بدآموزی داره یادم باشه دیگه نزارم باهم تنها باشید
° نه اتفاقا خیلی هم پایه س من دوسش دارم
+ ولی تا جایی که من میدونم تو به خاطر این دوسش داری که باهم میرید دختر بازی درست نمیگم؟
° حالا هرچی من که ۲۰ سالمه
- ای بابا نکشیمون مرد بالغ
+ (خنده)
بعد از کلی حرف زدن لیا و نامجون هم اومدن سر میز ما
/ سلام جناب جونگ مین
° سلام بانو کیم
/ ای بابا چه سعادت بزرگی
° مسخره نکن
/ مگر ما میتونیم جونگ مین بزرگ رو مورد تمسخر قرار بدیم؟
° ایششششش نکن دیگه حالم بد شد دیگه اینجوری حرف نزن
/ باشه
° چه خبر
/ من باید اینو بپرسم
اون گوشه با دایی جیمین چیکار میکردید؟
(نیشخند)
° خودت میدونی از اون کارها
۸۴۹
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.