رمان دلبر وحشی
#دلبر_وحشی_پارت_۳۲
که یک دفعه سه نفر هم زمان دست هاشون بالا رفت.
شایان رسیده بود
دکتر: یکی از همراه ها بیاد داخل
از دوتاشون پیشی گرفتم و وارد اتاق دکتر شدم
دوتاشون کلافه بهم نگاه کردن.
در رو بستم و روی صندلی نشستم.
*چیشد دکتر؟ حالش خوبه
"نفس کم اوردن سابقه دارن؟
*بله همین تازگیا فشار عصبی بهشون وارد شده بوده.
" آها. که این طور. دارو مینویسم دقیق و سروقت بخورن.
هیچ فشار عصبی بهشون وارد نشه. اگ بدتر بشه باید ببریدش روانپزشک.
*ممنون. کی میتونه مرخص شه!؟
"یک ساعت دیگه.
*ممنون
از اتاق اومدم بیرون.
برگه دارو رو سمتشون گرفتن.
هر دوتاشون دستاشون زو روی برگه گذاشتن که شایان با اخم لب زد:
*ممنون تا اینجا اوردیش ولی دیگه میتونید برید.
پسره اخمی کرد و برگه رو کشید و رفت دارو هارو بخره.
شایان رو به من لب زد:
*این کیه؟
کلافه لب زدم:
-نمیدونم از سارا بپرس
*تازگیا زبون دراوردی انگار یه چیزیو یادت رفته.
پوزخندی زدم.
-دیگه چیکار میخوای کنی که نکردی
دستشو بالا برد که سیلی بزنه
ولی یه نفر دستش رو گرفت
چشام رو باز کردم.
*س..سارا
#سارا
بلند شدم ولی کسی تو اتاق نبود.
از جام بلند شدم و رفتم سمت در.
شایان و آوا رو دیدم
که شاید میخواست سیلی به آوا بزنه دستش رو محکم گرفتم و اخمی کردم.
_هیچ وقت دست روی رفیقم بلند نکن
دستشو محکم پرت کردم.
توی بُهت به سر میبرد
که آرش با یه پلاستیک دارو اومد سمتمون
+خوبی؟
سری تکون دادم.
شایان لب باز کرد.
*این کیه؟
_به تو چه....
چه خواهد شد...؟ 😂
اگ کامنت و لایک بزارید و انرژی بدید ۱ پارت دیگ دلبر وحشی و ازدواج اجباری میزارم:/
منو میتونید با لایک و کامنت خود خـ.ر کنید😂
که یک دفعه سه نفر هم زمان دست هاشون بالا رفت.
شایان رسیده بود
دکتر: یکی از همراه ها بیاد داخل
از دوتاشون پیشی گرفتم و وارد اتاق دکتر شدم
دوتاشون کلافه بهم نگاه کردن.
در رو بستم و روی صندلی نشستم.
*چیشد دکتر؟ حالش خوبه
"نفس کم اوردن سابقه دارن؟
*بله همین تازگیا فشار عصبی بهشون وارد شده بوده.
" آها. که این طور. دارو مینویسم دقیق و سروقت بخورن.
هیچ فشار عصبی بهشون وارد نشه. اگ بدتر بشه باید ببریدش روانپزشک.
*ممنون. کی میتونه مرخص شه!؟
"یک ساعت دیگه.
*ممنون
از اتاق اومدم بیرون.
برگه دارو رو سمتشون گرفتن.
هر دوتاشون دستاشون زو روی برگه گذاشتن که شایان با اخم لب زد:
*ممنون تا اینجا اوردیش ولی دیگه میتونید برید.
پسره اخمی کرد و برگه رو کشید و رفت دارو هارو بخره.
شایان رو به من لب زد:
*این کیه؟
کلافه لب زدم:
-نمیدونم از سارا بپرس
*تازگیا زبون دراوردی انگار یه چیزیو یادت رفته.
پوزخندی زدم.
-دیگه چیکار میخوای کنی که نکردی
دستشو بالا برد که سیلی بزنه
ولی یه نفر دستش رو گرفت
چشام رو باز کردم.
*س..سارا
#سارا
بلند شدم ولی کسی تو اتاق نبود.
از جام بلند شدم و رفتم سمت در.
شایان و آوا رو دیدم
که شاید میخواست سیلی به آوا بزنه دستش رو محکم گرفتم و اخمی کردم.
_هیچ وقت دست روی رفیقم بلند نکن
دستشو محکم پرت کردم.
توی بُهت به سر میبرد
که آرش با یه پلاستیک دارو اومد سمتمون
+خوبی؟
سری تکون دادم.
شایان لب باز کرد.
*این کیه؟
_به تو چه....
چه خواهد شد...؟ 😂
اگ کامنت و لایک بزارید و انرژی بدید ۱ پارت دیگ دلبر وحشی و ازدواج اجباری میزارم:/
منو میتونید با لایک و کامنت خود خـ.ر کنید😂
۵.۰k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.