ترا خدا آفرید تا من بی بهانه نمانم و تو هیچ وقت نفهمیدی

ترا خدا آفرید تا من بی بهانه نمانم، و تو هیچ وقت نفهمیدی که با هر لبخندت، مرا جاودان می کنی.
عشق، اتفاقِ ساده ای نیست، زمان می خواهد و کمی شهامت.
و انتظار و تحمل که تاب بیاوری و سکوت کنی.
اما لبخند های تو، ساده ترین بهانه اند برای من، تا بنویسمت .... تا بخوانندت.... تمام آنها که نمی دانند، کسی که یک بار در چشم های روشن تو خودش را پیدا کند.... محکوم است تا ابد شاعر بماند.
دیدگاه ها (۱)

آدم‌ها وقتی می‌آیند موسیقی شان را هم با خودشان می‌آورند ولی ...

ماه در چشمت به رقص آمد غـزل را باب کرداینچنین شد عاشـقی آمد ...

دشتِ بی‌مریم اگر سوزان بماند بهتر استروزو شب درحسـرت باران ب...

در صدا کردنِ نامِ تو یک «کجایی؟» پنهان است یک «کاش می‌بودی» ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

پارت : ۲۴

پارت : ۳۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط