عروسفراری

#عروس_فراری 🤍👀
Part: ²⁰

با یه گله‌ زن روبه رو شدم ....یهو یکیشون جیغ زد و اومد سمتم....

.... : وای خانوم نمیدونین چقدر دلم براتون تنگ شده بود ....(ات رو بغل کرد)

وایس بینَم این چی میگه ؟! ....

ات : ی...یه لحظه ولم کن ...

دختره اروم ولم کرد ....تا ولم کرد دوییدم سمت اتاق تهیونگ.... صدای صدا زدن های همشون رو می‌شنیدم ....
رسیدم اتاق تهیونگ....در رو بلافاصله باز کردم و وارد اتاق شدم و در رو بستم ....

تهیونگ : چته دختر مگه روح دنبالت کرده!
ات: اونا اون پایین کی اَن؟
تهیونگ: کیا؟
ات: یه گله زن!
تهیونگ: آها ...اونا خدمه های خونن...!
ات: خب نمیدونن جیا ‌....
تهیونگ: نه نمیدونن!
ات: پس بهشون چی گفتی؟ گفتی جیا کجا رفته؟! (عصبی)
تهیونگ: گفتم رفته کانادا!
ات: ک..کانادا!!!
تهیونگ: هوم ...
ات: خب آخه میمردی راستش رو بگی... الان یکیش برگشته به من میگه خانوم !!!
تهیونگ: هااا...!!!
ات: بیا ...بیا بریم بگو من جیا نیس....
تهیونگ: نه !
ات: چرا ؟!
تهیونگ: آخه یکی از خدمه ها خیلی به جیا وابسته بود و ناراحتی قلبی هم داره ...میترسم اگر بهشون بگم دختره حالش بد بشه!
ات: خب یعنی چی آخه! تو اون همه آدم کشتی و کشته شدن شون رو دیدی حالا به بد شدن حاله این دختره نگرانی!
تهیونگ: این فرق میکنه ات !
ات: خب الان میخوای چه غلطی بکنیییی!!!
تهیونگ: تورو جای جیا میزنم !!!
ات: چه راحت ...همین ! فکره بهتری نداشتی!!!
تهیونگ: فعلا که همینه !

یه برو بابایی با دست نشون دادم و از اتاق زدم بیرون ....رفتم پایین که همون دختره اومد سمتم و دستش رو گذاشت رو پیشونیم ....

.... : خوبین خانم ؟!
ات: هوم ...(لبخند)
.... : چقدر زیاد کانادا موندین ! ...دلتون واسه ارباب تنگ نشده بود ؟!(شیطون نگا کرد)
ات: ها؟! ... خ..خب چرا تنگ شده بود ولی کارم تو کانادا ضروری بود نمیتونستم ول کنم برگردم که....(لبخند مصنوعی )

یهو یه دستی اومد رو کمرم..تهیونگ بود!...اروم کشیدم سمت خودش ....

تهیونگ: نیلا من که یه هفته مرخصی داده بودم چرا پنج روز نشده برگشتین ؟!(نیلا اون دخترس که به جیا وابسته بوده)
نیلا: گفتم شاید خانم برگشته باشن !(با ذوق به ات نگا کرد)

اروم از تهیونگ فاصله گرفتم و رفتم سمت دختره....

ات: نیلا جان برین به کارِتون برسید ....
نیلا: میخواین با ارباب تنها باشین...(شیطون نگا کرد)
ات: اره اره ...برین ...

نیلا و بقیه رفتن سمت آشپزخونه.....برگشتم سمت تهیونگ...

ات: این‌ موضوع چقدر میخواد طول بکشه؟!
تهیونگ : نمیدونم....
ات: تهیونگ!(عصبی)

جوری که تهیونگ رو میگفت دلم میریخت ‌....چطور همه چیه این دختر به جیا شبیه بود؟! حتی لحنِ گفتارش؟!

تهیونگ: ات!
ات: ها!
تهیونگ: ایندفعه کای اومد درمورد دست دختر رو این چیزا باهاش حرف نمیزنی ها....!
ات: هوم ...حواسم هست ...

ادامه دارد......

حمایت شه پارت بعدی هم امشب میزارم💟🙃
دیدگاه ها (۱۱)

#درخواستی part:¹از اتاق بیرون اومدی و به جونکوک که پر از تشر...

#درخواستی part:²توی کوچه ها بدون هیچ دلیلی میچرخیدی ... بارو...

#عروس_فراری 🤍👀Part:¹⁹آب دهنم رو قورت دادم و اروم‌از جام بلند...

اگر درخواستی و یا سوالی دارین اینجا بگین 🍫

"شراب سرخ" Part: ¹³جنا: چان اون کیم !!!پدرم ؟! ...درست شنیدم...

"شراب سرخ" Part: ⁷ویو کایبا کمک افراد عمارت و یکم خون و خون ...

"شراب سرخ" Part: ⁶ویو تهونگ چشام داشت یواش یواش بسته میشد که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط