درخواستی

#درخواستی
part:²

توی کوچه ها بدون هیچ دلیلی میچرخیدی ... بارون بدی گرفته بود و تو چتر نداشتی‌! .... حس عجیبی بود ولی انگار آسمون هم داشت به حالت گریه میکرد !....
یه لحظه سرت رو بالا آوردی و خودت رو توی کوچه ای تنگ و تاریک دیدی! تاحالا این ورا نیومده بودی یکم برات ترسناک بود !
همین جور که با ترس به دور و اطرافت نگاه میکردی یه دستی روی شونَت اومد ! ترسیده سریع برگشتی که با خانم مُسِنی روبه رو شدی ....

.... : تو این هوای بارونی این بیرون چی کار میکنی دختر !
ا/ت: چیزی نیست خانم ...اشتباهی اومدم این....

قبل از اینکه حرفت تموم شه پرید تو حرفت و دستات رو گرفت ....

.... : تو این هوا کجا میخوای بری آخه ...بیا بریم خونه ی من بارون که قطع شده هرجا خواستی برو!

پیرزنه مهربونی بود ...بهش اعتماد کردی و رفتی خونش ...خونه کوچیک اما دلنشینی بود !
تو رو پیشه شومینه برد و یه پتو روت انداخت....

.... : خیلی خیس شدی ...بزار برم برات لباس....
ا/ت: نه ! ...توی چمدونم لباس هست نیاز نیست ...
.... : هوم ...

به سمت چمدونت رفت و یه دست لباس برات آورد .... پوشیدیش و دوباره پتو رو دور خودت پیچیدی و کنار شومینه نشستی...

ا/ت: ممنونم....
.... : خواهش میکنم دخترم ...آممم چیزه ...راستش نمیخواستم فضولی کنم ها ولی برگه آزمایشت رو دیدم ...
ا/ت: اره نازام !(بغض)
.... : نکنه بخاطر همین توی خیابون ها....
ا/ت: اوهوم ...شوهرم گفت زنه نازا به دردش نمیخوره!
.... : عزیزم ...(اومد بغلت کرد)

قلبت از درون داشت میسوخت ولی نمیدونستی از کدوم درده ...از اینکه بچه دار نمیشی یا اینکه از جونکوک جدا شدی!
از پیرزنه جدا شدی و سعی کردی بغضت رو نشکنی!....
چند ساعتی گذشته بود و بارون دیگه قطع شده بود ...رفتی سمت چمدونت تا برش داری تا بری که گوشیت زنگ خورد ....
رفتی سمت‌گوشیت برداشتیش اما شماره ناشناس بود !
جواب دادی....

ا/ت: الو....
.... : سلام خانم پارک...درست تماس گرفتم؟!
ا/ت: بله ...بفرمایین!
.... : ازتون معذرت میخوام راستش ما اشتباهی جواب آزمایش یه خانم دیگه رو بهتون دادیم الان شما یک هفته هستش که باردارید!
ا/ت: بله؟!!

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۳۶)

#درخواستی part: ³اشک تو چشمات حلقه زده بود باورت نمیشد که با...

#درخواستی part: ⁴با تکون های یه نفر از خواب پریدی ...به دور ...

#درخواستی part:¹از اتاق بیرون اومدی و به جونکوک که پر از تشر...

#عروس_فراری 🤍👀Part: ²⁰با یه گله‌ زن روبه رو شدم ....یهو یکیش...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط