Part

Part 12

"راوی"

چا: یاا مین نایون!!!

نایون بعد از اون صدایی که خدا خدا می‌کرد ناشناخته باشه به عقب برگشت و با یه لبخند احمقانه به پروفسور چا نگاه می‌کرد

نایون: هه هه...پروفسور:]

چا: بیا اینجا..

پروفسور با دوتا انگشت اشاره و وسط خود با عصبانیت و و کلافگی زیاد به نایون دستور جلو آمدن داد. ونایون بخاطر اینکه از چیزی که الان هست بیشتر عصبانیش نکنه تند و سریع خودش رو به چا رسوند

نایون: بله پروفسور؟*محترمانه و سربه زیر

چا یدفعه شروع کرد به عربده زدن

چا: میدونی کی اومده بود اینجا و تو توی تخت لعنتیت خوابت خوابیده بودی؟!!

با هر کلمه که بیشتر بیان میشد ولوم صدای چا بالاتر می‌رفت و نایون واقعا نگران بود که حنجره پروفسور پاره بشه

نایون: می..میدونم قربان.*سر به زیر تر

چا: و میدونی اون چقدر آدم مهمی بود؟!! میدونستی بخاطر اون پرستار دست و پا چلفتی نزدیک بود سفیر و از دست بدیم؟!*عربده.

نایون: یعنی دارید میگید که من پرستار و دکتر خوبیم....*لبخند ریز.

نایون بخاطر استدلالی که از حرفای چا داشت ریز ریز داشت ذوق می‌کرد که با قیافه داغ کرده پروفسور دوباره به حالت مطیع خودش برگشت

نایون: بله قربان..متاسفم.

نایون تعظیم کوتاهی به چا کرد و دوباره سرش رو پائین انداخت و دستاش رو جلوی پاهاش بهم چسبوند

پروفسور چا دستی به موهای نقره ای خودش کشید و دستی و به سر و صورت در حال فرسایشش کشید

چا: یک بار دیگه....فقط! یک! بار! دیگه! ببینم که همچین جاهای بزرگی غیبت زده یا توی تخت خوابتی. روزگارتو سیاه میکنم!!

نایون: بله چشم قربان!

ادامه کامنت𓆟𓆞𓆝𓆟
دیدگاه ها (۷)

Part 11 "راوی"وانتی: خببب این هم آخرش پیرمرد مسن آخرین صندلی...

Part 10"راوی"نایون: همینو بپیچ سمت چپ...آها...همونجا همونجا....

Part 15نایون با خجالتی که نمی‌دونست چرا انقدر بی‌دلیل وجودشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط