عشق بی پایان پارت۳
عشق بی پایان پارت۳
+وسیت نامه؟
_بابا تو منو نمیشناسی نمیدونی چی میگم
ازمچ دستام گرفته بود و هرچی زور میزدم نمیتوستم برم کنار
_ولم کن اقا
+اقا نه و جیمز
_خب جیمز ولم کننن
+هرجا خواستی بری میبرمت
_خودم میرم
+گفتم میبرمت اوکی
_خب زود تر
وقتی رسیدیم اونجا اشک از چشام سرازیر شد و دوییدم داخل
_لیاااااا(جیغ و گریه)
+هی وایسا گریه نکن چیزی نیس
_لیا نهههه برگرد نه لیا نه(گریه)
:چخبرته میانا بس کن عه
+چته تو داریم دنبال وسیت نامه میگردیم
_کجاست وسیت نامش؟
:بیا ایناش
..
جیمز منو تا جایی همراهی کرد واقعا پسر بی نظیری بود
تو ماشین بودیم
صورتموسمتش کردم و لب زدم
_ممنون ازت که منو اوردی اینجا من میانا هستم
+همم خوشبختم جیمز هستم
_بهم گفتی
_دوست صمیمیم تیمارستان بود یکم مشکل روانی داشت خودکشی کرده
+واقعا متاسفم هرکاری از دستم بربیاد برات انجام میدم
_مرسی
+این شمارع تلفن منه خواستی باهام تماس بگیر
_اوک شب خوش
+مواظب خودت باش
اون شب مثل برق و باد گذشت تا رسیدیم به مراسم خاکسپاریش..
امروز مراسم خاکسپاری لیا هستش
وقتی رسیدم اونجا دیدم ک جیمز هم هستش تعجب کردم رفتم سمتش بهت زده بهش لب زدم
_سلام تو اینجا چیکار میکنی؟
+سلام اومدم دیدن تو
_اینجا؟
+شاید
_خب پس بیا بریم
بعد از مراسم خاکسپاری جیمز ازم خواهش کرد برم خونش
خیلی خودخوری کردم گفتم خدایا اگه رفتن اونجا چ اتفاقی برام میوفته یا ک چی
بعد کلی خواهش و التماسش رفتم خونش اما اتفاقای دردناکی بعد اون شب برام افتاد..
_اوکی فقط
+فقط چی
_هیچی راه بیوفت
وقتی ک رسیدیم اونجا اینقد بهم احترام کردن و باهام گفتن و خندیدن ک از اون خونه کثافت خسته شدم
دلم نمیخاست برگردم خونه
_خلاصه دیگ زندگی من اینطوری بوده
+من پسر هانیو ایلایون هستم امیدوارم منو بشناسی
_چیییییی
تو ینی عضو مافیایییی
من من نمیدونم چی بگم خیلی ببخشید اقا اگه بهتون بی احترامی کردم
+نه عسلم نه ایرادی نداره
وقتی بهم گفت عسلم داشتم غش میکردم
اینقدر که من از این پسر بدم میومد
_خب دیگ برم بای
+تازه اول شبه کوچولو کجا؟(چشمای شیطانی)
_برم بهترع
بای
سیاهی مطلق...
وقتی چشامو باز کردم دست و پاهام بسته بودن و روی یه صندلی چوبی بودم
_ای خدا اینا چین چرا دستام بستن
+بیبی کوچولو
+وسیت نامه؟
_بابا تو منو نمیشناسی نمیدونی چی میگم
ازمچ دستام گرفته بود و هرچی زور میزدم نمیتوستم برم کنار
_ولم کن اقا
+اقا نه و جیمز
_خب جیمز ولم کننن
+هرجا خواستی بری میبرمت
_خودم میرم
+گفتم میبرمت اوکی
_خب زود تر
وقتی رسیدیم اونجا اشک از چشام سرازیر شد و دوییدم داخل
_لیاااااا(جیغ و گریه)
+هی وایسا گریه نکن چیزی نیس
_لیا نهههه برگرد نه لیا نه(گریه)
:چخبرته میانا بس کن عه
+چته تو داریم دنبال وسیت نامه میگردیم
_کجاست وسیت نامش؟
:بیا ایناش
..
جیمز منو تا جایی همراهی کرد واقعا پسر بی نظیری بود
تو ماشین بودیم
صورتموسمتش کردم و لب زدم
_ممنون ازت که منو اوردی اینجا من میانا هستم
+همم خوشبختم جیمز هستم
_بهم گفتی
_دوست صمیمیم تیمارستان بود یکم مشکل روانی داشت خودکشی کرده
+واقعا متاسفم هرکاری از دستم بربیاد برات انجام میدم
_مرسی
+این شمارع تلفن منه خواستی باهام تماس بگیر
_اوک شب خوش
+مواظب خودت باش
اون شب مثل برق و باد گذشت تا رسیدیم به مراسم خاکسپاریش..
امروز مراسم خاکسپاری لیا هستش
وقتی رسیدم اونجا دیدم ک جیمز هم هستش تعجب کردم رفتم سمتش بهت زده بهش لب زدم
_سلام تو اینجا چیکار میکنی؟
+سلام اومدم دیدن تو
_اینجا؟
+شاید
_خب پس بیا بریم
بعد از مراسم خاکسپاری جیمز ازم خواهش کرد برم خونش
خیلی خودخوری کردم گفتم خدایا اگه رفتن اونجا چ اتفاقی برام میوفته یا ک چی
بعد کلی خواهش و التماسش رفتم خونش اما اتفاقای دردناکی بعد اون شب برام افتاد..
_اوکی فقط
+فقط چی
_هیچی راه بیوفت
وقتی ک رسیدیم اونجا اینقد بهم احترام کردن و باهام گفتن و خندیدن ک از اون خونه کثافت خسته شدم
دلم نمیخاست برگردم خونه
_خلاصه دیگ زندگی من اینطوری بوده
+من پسر هانیو ایلایون هستم امیدوارم منو بشناسی
_چیییییی
تو ینی عضو مافیایییی
من من نمیدونم چی بگم خیلی ببخشید اقا اگه بهتون بی احترامی کردم
+نه عسلم نه ایرادی نداره
وقتی بهم گفت عسلم داشتم غش میکردم
اینقدر که من از این پسر بدم میومد
_خب دیگ برم بای
+تازه اول شبه کوچولو کجا؟(چشمای شیطانی)
_برم بهترع
بای
سیاهی مطلق...
وقتی چشامو باز کردم دست و پاهام بسته بودن و روی یه صندلی چوبی بودم
_ای خدا اینا چین چرا دستام بستن
+بیبی کوچولو
۲.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.