کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی

کجا جدا شوم از تو که بعد از آن تو نباشی
کسی که داده مرا از خودم امان، تو نباشی

کجای زندگی‌ام دست می‌دهد که به تلخی
گریزم از تو و آغوش مهربان، تو نباشی

کجای گریه بخندم، کجای خنده بگریم
که پشت گریه و لبخند، توأمان تو نباشی

کدام قصه بسازم که بی‌تو رنگ نبازد
کدام شعر بخوانم که در دهان تو نباشی

به رغم عشق من و تو، سپاهِ بددلی و شک
هزار جهد بکردند در جهان، تو نباشی

تو را اگرچه نمی‌یابمت، هنوز برآنم
که در مکان تو نگنجی، که در زمان تو نباشی

هزار چشم تو از هرکجاست خیره به سویم
کجا نگاه کنم من که این و آن تو نباشی...

#عبدالجبار_کاکایی
دیدگاه ها (۱)

ز من از غمِ جدایی، اثری نمانده بی‌توبه شب سیاهِ هجران سحری ن...

مرا به جان تو سوگند و صعب‌سوگندیکه هرگز از تو نگردم، نه بشنو...

وقت آن شد که دلم را بِگُذارم برومبا تو او را تک و تنها بگذار...

ببار باران ببار امشب دلم تنگ استببار باران ببار این دل بد آه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط