فراتر از دوستی قسمت⁴⁰
فراتر از دوستی قسمت⁴⁰
Hyunjin:
" یادت نره که یکی همیشه دوستت داره "
هیونجین رفت سمت در و در رو باز کرد و سریع رفت بیرون چند دقیقه جلو در نشست بلند شد بره که با صدای در برگشت پسر کوچولوش توی اون لباس گشاد که تنش بود زیادی گوگولی و کوچول موچولو بود باعث میشد که هیونجین بیشتر بهش نیاز داشته باشه و بخادش
" یااااا ، تو چقدر احمقی ، میخوای بری ؟ من نمیتونم مراقب خودم باشم "
Hyunjin:
" ایرادی نداره ، میتونی به یکی بگی که مراقبت باشه "
فیلیکس بلا فاصله جوابش رو داد
" هوانگ هیونجین ، مراقبم باش "
هیونجین برگشت از اینکه پسر کوچولوش همچین حرفی رو زد خوشحال شد و رفت سمتش و پسر کوچولوش رو توی آغوشش فشرد
" باشه ، مراقبتم "
هیونجین خواست پسر کوچولوش رو بب.وس.ه که گوشی زنگ خورد
" پوف ... بیا نگاه کن جانگ گیوعه همه نگران بودن و دنبالت بودن فسقلیم ، پیداش کردم ، پیداش کردم "
JING geyo:
" خوبه هیونگ ، حالش خوبه ؟ "
Hyunjin:
" اوهوم خوبه حالش ، میارمش خونه "
JING geyo:
" باشه ، مراقب هم باشین ، من برم که باید به یه پرونده جدید رسیدگی کنم "
Hyunjin:
" باشه هیونگ برو ، خدافظ "
هیونجین گوشی رو قطعکرد
" راستی مامانت از همه چیزه بین منو تو خبر داره ها "
Felix:
" شوخی خوبی بود "
Hyunjin:
" جدی میگم ، تازه گفتش که مشکلی نداره ، گفت که پیدات کنم ، مواظبت باشم ، تازه آرزوی خوشبختی هم کرد "
Felix:
" حالا برو بابام رو راضی کن "
Hyunjin:
" اونم راضی کردم "
Felix:
" چجوری دقیقا ؟ "
Hyunjin:
" این دیگه به تو ربطی نداره پسر کوچولو ، الان هم دیگه مال خودمی ، منو خیلی دوست داری که لباسم رو پوشیدی ؟ "
Felix:
" توی کمد من بود ، دیگه مال من شده "
Hyunjin:
" باشه باشه ، مال تو ، حالا منو میبخشی ؟ "
Felix:
" عومممم...همه شهر رو دنبال گشتی و بهم زدی درسته ؟ "
Hyunjin:
" اوهوم "
Felix:
" اینجا رو یادت نبود ، نمیبخشمت "
Hyunjin:
" هی...پسر کوچولویمن نکن دیگه ببخشم دیگه توروخدا "
Felix:
" نوچ "
Hyunjin:
" حداقل وسایلت رو بردار بریم خونه "
Felix:
" باشه "
فیلکس رفت تو خونه و وسایلش رو جمع کرد لباسش رو عوض نکرد وسایلش رو برد پایین و گذاشت پیش هیونجین ، کلید کلبه رو گرفت و درو قفل کرد کلاه هودی رو گذاشت رو سرش و به سمت ماشین هیونجین حرکت کردن ، بعد از نیم ساعت پیاده روی رسیدن به ماشین هیونجین و سوار شدن رفتن خونه هیونجین در رو باز کرد فیلیکس رفت داخل دید مامانش ، باباش ، جیا ، جیوون ، هانول سوک نام نشستن توخونه و با دیدن فیلیکس بهش حمله ور شدن
Jia:
" پسره ی احمق ، کدوم قبرستونی بودی همه رو نگران کردی این بنده خدا کل شهر رو زیر رو کرد بخاطرت "
Suk Nam:
" چاگی ، آروم باش خودت بیشتر از همه نگرانش بودی "
Jiwon:
" اوپا ، اگه از پیشمون میرفتی دیگه کسی نبود که هر وقت بهش پیام بدم و زنگ بزنم بیاد پیشم "
Felix:
" ممنون که نگرانم بودین "
ادامه دارد...
Hyunjin:
" یادت نره که یکی همیشه دوستت داره "
هیونجین رفت سمت در و در رو باز کرد و سریع رفت بیرون چند دقیقه جلو در نشست بلند شد بره که با صدای در برگشت پسر کوچولوش توی اون لباس گشاد که تنش بود زیادی گوگولی و کوچول موچولو بود باعث میشد که هیونجین بیشتر بهش نیاز داشته باشه و بخادش
" یااااا ، تو چقدر احمقی ، میخوای بری ؟ من نمیتونم مراقب خودم باشم "
Hyunjin:
" ایرادی نداره ، میتونی به یکی بگی که مراقبت باشه "
فیلیکس بلا فاصله جوابش رو داد
" هوانگ هیونجین ، مراقبم باش "
هیونجین برگشت از اینکه پسر کوچولوش همچین حرفی رو زد خوشحال شد و رفت سمتش و پسر کوچولوش رو توی آغوشش فشرد
" باشه ، مراقبتم "
هیونجین خواست پسر کوچولوش رو بب.وس.ه که گوشی زنگ خورد
" پوف ... بیا نگاه کن جانگ گیوعه همه نگران بودن و دنبالت بودن فسقلیم ، پیداش کردم ، پیداش کردم "
JING geyo:
" خوبه هیونگ ، حالش خوبه ؟ "
Hyunjin:
" اوهوم خوبه حالش ، میارمش خونه "
JING geyo:
" باشه ، مراقب هم باشین ، من برم که باید به یه پرونده جدید رسیدگی کنم "
Hyunjin:
" باشه هیونگ برو ، خدافظ "
هیونجین گوشی رو قطعکرد
" راستی مامانت از همه چیزه بین منو تو خبر داره ها "
Felix:
" شوخی خوبی بود "
Hyunjin:
" جدی میگم ، تازه گفتش که مشکلی نداره ، گفت که پیدات کنم ، مواظبت باشم ، تازه آرزوی خوشبختی هم کرد "
Felix:
" حالا برو بابام رو راضی کن "
Hyunjin:
" اونم راضی کردم "
Felix:
" چجوری دقیقا ؟ "
Hyunjin:
" این دیگه به تو ربطی نداره پسر کوچولو ، الان هم دیگه مال خودمی ، منو خیلی دوست داری که لباسم رو پوشیدی ؟ "
Felix:
" توی کمد من بود ، دیگه مال من شده "
Hyunjin:
" باشه باشه ، مال تو ، حالا منو میبخشی ؟ "
Felix:
" عومممم...همه شهر رو دنبال گشتی و بهم زدی درسته ؟ "
Hyunjin:
" اوهوم "
Felix:
" اینجا رو یادت نبود ، نمیبخشمت "
Hyunjin:
" هی...پسر کوچولویمن نکن دیگه ببخشم دیگه توروخدا "
Felix:
" نوچ "
Hyunjin:
" حداقل وسایلت رو بردار بریم خونه "
Felix:
" باشه "
فیلکس رفت تو خونه و وسایلش رو جمع کرد لباسش رو عوض نکرد وسایلش رو برد پایین و گذاشت پیش هیونجین ، کلید کلبه رو گرفت و درو قفل کرد کلاه هودی رو گذاشت رو سرش و به سمت ماشین هیونجین حرکت کردن ، بعد از نیم ساعت پیاده روی رسیدن به ماشین هیونجین و سوار شدن رفتن خونه هیونجین در رو باز کرد فیلیکس رفت داخل دید مامانش ، باباش ، جیا ، جیوون ، هانول سوک نام نشستن توخونه و با دیدن فیلیکس بهش حمله ور شدن
Jia:
" پسره ی احمق ، کدوم قبرستونی بودی همه رو نگران کردی این بنده خدا کل شهر رو زیر رو کرد بخاطرت "
Suk Nam:
" چاگی ، آروم باش خودت بیشتر از همه نگرانش بودی "
Jiwon:
" اوپا ، اگه از پیشمون میرفتی دیگه کسی نبود که هر وقت بهش پیام بدم و زنگ بزنم بیاد پیشم "
Felix:
" ممنون که نگرانم بودین "
ادامه دارد...
۵.۹k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.