پیرمرد هر روز تو محله پسرکی رو میدید که با کفش های پاره و
پیرمرد هر روز تو محله پسرکی رو میدید که با کفش های پاره و پای برهنه فوتبال بازی میکرد، روزی رفت یه کتونی نو خرید و به پسرک گفت بیا این کفش ها رو بپوش! پسرک کفش ها رو پوشید و با خوشحالی رو به پیرمرد گفت : شما خدایید؟
پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه من تو کاره پرورش کفترم، یه کفتر تو خونه دارم که سیگار میکشه، میخوای ببینیش؟!!
بله همینطور که حدس زدین پیرمرد دیوث قصه ی ما یه بچه باز قهار بود!
#داستان
خخخخخخ
پیرمرد لبش را گزید و گفت: نه من تو کاره پرورش کفترم، یه کفتر تو خونه دارم که سیگار میکشه، میخوای ببینیش؟!!
بله همینطور که حدس زدین پیرمرد دیوث قصه ی ما یه بچه باز قهار بود!
#داستان
خخخخخخ
۲۰.۵k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.