فیک گتو سوگورو
فیک گتو سوگورو
«اسمون ابی ما»
-۲- بالاخره تموم شد. حقیقتا امروز حتی تو نوشتن هم تردید داشتم. این طوری بودم که نکنه سوگورو از طرز نوشتن من خوشش نیاد؟
بعد یهو یادم افتاد اصن چه ربطی داره
کیفم رو برداشتم و رفتم پیش گوجو.
ا.ت: گوجو... اگه همین الان باهام بیای خونه برات پنکیک درست می کنم
گوجو: تو؟ برای من؟🗿
ا.ت: اره اره *لبخند مهربون*
گوجو: یهو فهمید می خوای گولش بزنی* نههه. می خوای انتقام بگیری ازمممم
ا.ت: عهه اونی چاننن کجا میرییی
گتو: خندید* عام...نظرتون چیه بجای اینکه شما برید خونه و در اخر جنازه ی گوجو برسه به دستمون بریم بیرون؟ چهارتایی؟
شوکو: من که موافقم
گوجو: خب اگه نیام که کوشته میشم...
ا.ت: واقعااااااااااا ؟ ام...یعنی چیز...کجا بریم؟
گتو: اره. بریم بیرون دیگه. نمیدونم حقیقتا کجا
*اقاااا من یچی رو همینجا اعتراف کنم...من جوجوتسو رو خیلی وقت پیش دیدم و الان یادم نمیاد که چی میشه که گتو میره سمت نفرین ها. برای همین خیلی خلاصه اینجا این طوری میگم که گتو عشقش کشید رفت سمت اونا🗿👍🏻 اگه کسی یادشه بهم بگه تا فیک رو بهتر کنم*
گوجو: من میگم بریم خوراکی بخریم بعد بریم پارک بخوریم
ا.ت: موافقمممممم
شوکو: پس بریم دیگه خسته شدیممم...
*توی پارک*
داشتم چیپسمو میخوردم که یهو توجهام به گتو جلب شد. اصن هیچی نمی گفت...چیزی هم نمی خورد.
چیپسم رو کامل باز کردم و نشستم رو به روش و چیپس رو گذاشتم بینمون.
ا.ت: چرا چیزی نمیخوری؟
گتو: ... ممنونم نمی خوام
ا.ت: چیزی شده؟
گتو: بهت نگاه کرد* چیز مهمی نیست
ا.ت: اگه ناراحتی یا چیزی شده میتونی با من حرف بزنی.
گتو: نه مهم نیست...این چند وقته خیلی فکر می کنم...ذهنم درگیر شده فقط همین
ا.ت: اها...باااشه... *از اون باشه ها که یعنی اصلا باور نکردم😂👍🏻*
گتو: خب راستش یه چیز دیگه هم هست. الان سه ماه از وقتی اومدی اینجا میگذره نه؟
ا.ت: اره خب...
گتو: توی این سه ماه...
لالالاااا تموم شد(~‾▿‾)~
پارت بعدی رو میذارم. حالا یا امروز یا فردا
«اسمون ابی ما»
-۲- بالاخره تموم شد. حقیقتا امروز حتی تو نوشتن هم تردید داشتم. این طوری بودم که نکنه سوگورو از طرز نوشتن من خوشش نیاد؟
بعد یهو یادم افتاد اصن چه ربطی داره
کیفم رو برداشتم و رفتم پیش گوجو.
ا.ت: گوجو... اگه همین الان باهام بیای خونه برات پنکیک درست می کنم
گوجو: تو؟ برای من؟🗿
ا.ت: اره اره *لبخند مهربون*
گوجو: یهو فهمید می خوای گولش بزنی* نههه. می خوای انتقام بگیری ازمممم
ا.ت: عهه اونی چاننن کجا میرییی
گتو: خندید* عام...نظرتون چیه بجای اینکه شما برید خونه و در اخر جنازه ی گوجو برسه به دستمون بریم بیرون؟ چهارتایی؟
شوکو: من که موافقم
گوجو: خب اگه نیام که کوشته میشم...
ا.ت: واقعااااااااااا ؟ ام...یعنی چیز...کجا بریم؟
گتو: اره. بریم بیرون دیگه. نمیدونم حقیقتا کجا
*اقاااا من یچی رو همینجا اعتراف کنم...من جوجوتسو رو خیلی وقت پیش دیدم و الان یادم نمیاد که چی میشه که گتو میره سمت نفرین ها. برای همین خیلی خلاصه اینجا این طوری میگم که گتو عشقش کشید رفت سمت اونا🗿👍🏻 اگه کسی یادشه بهم بگه تا فیک رو بهتر کنم*
گوجو: من میگم بریم خوراکی بخریم بعد بریم پارک بخوریم
ا.ت: موافقمممممم
شوکو: پس بریم دیگه خسته شدیممم...
*توی پارک*
داشتم چیپسمو میخوردم که یهو توجهام به گتو جلب شد. اصن هیچی نمی گفت...چیزی هم نمی خورد.
چیپسم رو کامل باز کردم و نشستم رو به روش و چیپس رو گذاشتم بینمون.
ا.ت: چرا چیزی نمیخوری؟
گتو: ... ممنونم نمی خوام
ا.ت: چیزی شده؟
گتو: بهت نگاه کرد* چیز مهمی نیست
ا.ت: اگه ناراحتی یا چیزی شده میتونی با من حرف بزنی.
گتو: نه مهم نیست...این چند وقته خیلی فکر می کنم...ذهنم درگیر شده فقط همین
ا.ت: اها...باااشه... *از اون باشه ها که یعنی اصلا باور نکردم😂👍🏻*
گتو: خب راستش یه چیز دیگه هم هست. الان سه ماه از وقتی اومدی اینجا میگذره نه؟
ا.ت: اره خب...
گتو: توی این سه ماه...
لالالاااا تموم شد(~‾▿‾)~
پارت بعدی رو میذارم. حالا یا امروز یا فردا
۱۰.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.