کوک هایون اها بله یادم اومد من دوماه شیفت شب گرفتم بخاطر همین فراموش ...
¹⁹
کوک: هایون اها بله یادم اومد من دوماه شیفت شب گرفتم بخاطر همین فراموش کرده بودم
هایون: اینجا مناسب نیست میشه بریم حرف بزنیم
کوک: یه پارک خیابان بعدی هست بریم اونجا
هایون: بله بریم
چند دقیقه بعد
کوک: خب بفرمایید چیزی شده
هایون: فکرش رو بکن که کارم چقدر ضروری بوده که اومدم خونت
کوک: خب چه اتفاقی افتاده
هایون: سخته گفتنش اما شما میدونید که
ا/ت شمارو دوست داشته
کوک: آره میدونم اومدی یادآوری کنی؟
هایون: بزار حرفم رو بزنم ا/ت بخاطر تو دکتر شد و بعد تو چیکار کردی با زندگیش
کوک: نمیدونم! چیکار کردم؟
هایون:بهش آسیب زدی که دیگه بچه دار نشه
کوک: جان؟
هایون: من این رو چند ماه پیش فهمیدم ا/ت گفت که تو فکر کردی به دوست دخترت آسیب زده و از پله ها هلش دادی و این هم شد که مجبور شد عمل کنه و زخمش باعث شد که نتونه بچه دار بشه فکر کنم امسال خودت دکترش بودی ا/ت هیچوقت نمیخواست بهت بگه
کوک: این دروغ ها چیه میگی
هایون: خوب فکر کن
هفت سال پیش
کوک
ا/ت: دیدم که یوری حالش بد شده خواستم کمکش کنم
کوک: کمتر دروغ بگو
ا/ت: راست میگم
کوک: کم بهت گفتم من هیچ علاقه ای بهت ندارم و نمیخوام هم داشته باشم
ا/ت: من فقط میخواستم کمکش کنم
کوک: هیچی نگو هیچی نگو من که میدونم تو اینکار رو با یوری کردی
ا/ت رو از پله ها هل دادم و رفتم سوار ماشین شدم
یوری: چیزی بهش که نگفتی
کوک: نه نگفتم
چند دقیقه بعد
کوک: عزیزم رسیدیم خوبی
یوری: آره دختره کمکم کرد
کوک: کمکت کرد یا بهت آسیب زد؟
یوری: کمکم کرد خیلی مهربون بود
کوک: واییی
یوری: چیشده؟
کوک: هیچی باید برم
یوری: بای
کوک: بای
برگشتم
کوک: آقا ببخشید یه خانم نیم ساعت پیش اینجا بود الان کجاست رفت؟
👨🏻🦳: بله آمبولانس اومد
کوک: ممنون سریع رفتم بیمارستان
چند دقیقه بعد
کوک: سلام
👩🏻⚕️: سلام
کوک: خانم کیم ا/ت کدام اتاق هستند
👩🏻⚕️: اتاق عمل
کوک: اتاق عمل؟
👩🏻⚕️: بله شما چه نسبتی باهاشون دارید
کوک: هیچی
از ترس فقط از اونجا دور شدم
حال
کوک: یعنی اون زخم بخاطر من بوده
هایون: بله ولی چون ا/ت خیلی مهربانه هیچی نگفت هرکی بود میتونست ازت شکایت کنه و تو بری زندان ولی این حرف اصلی من نیست من نمیدونم چندماه پیش بین شما دوتا چه اتفاقی افتاده ولی این رو میگم که ا/ت از کسی که باعث شد اون زخم روی بدنش باشه الان باردار باشه
کوک: چی؟چی گفتی
هایون: این دروغ نیست همه ی همکار ها میدونند
کوک: شاید بچه ی من نباشه
هایون: حواست باشه چی داری میگی
کوک: نه این نمیشه دروغه
هایون: اگر میخوای جواب آزمایشش رو برات بیارم تو که خودت دکتری
کوک: وایی بدبخت شدم
هایون: چرا تو بدبخت شدی
کوک: دیگه نمیخوام بشنوم برو فقط برو
هایون: من دوست بدی نیستم ولی فقط میخوام بهش کمک کن
#فیک
#سناریو
کوک: هایون اها بله یادم اومد من دوماه شیفت شب گرفتم بخاطر همین فراموش کرده بودم
هایون: اینجا مناسب نیست میشه بریم حرف بزنیم
کوک: یه پارک خیابان بعدی هست بریم اونجا
هایون: بله بریم
چند دقیقه بعد
کوک: خب بفرمایید چیزی شده
هایون: فکرش رو بکن که کارم چقدر ضروری بوده که اومدم خونت
کوک: خب چه اتفاقی افتاده
هایون: سخته گفتنش اما شما میدونید که
ا/ت شمارو دوست داشته
کوک: آره میدونم اومدی یادآوری کنی؟
هایون: بزار حرفم رو بزنم ا/ت بخاطر تو دکتر شد و بعد تو چیکار کردی با زندگیش
کوک: نمیدونم! چیکار کردم؟
هایون:بهش آسیب زدی که دیگه بچه دار نشه
کوک: جان؟
هایون: من این رو چند ماه پیش فهمیدم ا/ت گفت که تو فکر کردی به دوست دخترت آسیب زده و از پله ها هلش دادی و این هم شد که مجبور شد عمل کنه و زخمش باعث شد که نتونه بچه دار بشه فکر کنم امسال خودت دکترش بودی ا/ت هیچوقت نمیخواست بهت بگه
کوک: این دروغ ها چیه میگی
هایون: خوب فکر کن
هفت سال پیش
کوک
ا/ت: دیدم که یوری حالش بد شده خواستم کمکش کنم
کوک: کمتر دروغ بگو
ا/ت: راست میگم
کوک: کم بهت گفتم من هیچ علاقه ای بهت ندارم و نمیخوام هم داشته باشم
ا/ت: من فقط میخواستم کمکش کنم
کوک: هیچی نگو هیچی نگو من که میدونم تو اینکار رو با یوری کردی
ا/ت رو از پله ها هل دادم و رفتم سوار ماشین شدم
یوری: چیزی بهش که نگفتی
کوک: نه نگفتم
چند دقیقه بعد
کوک: عزیزم رسیدیم خوبی
یوری: آره دختره کمکم کرد
کوک: کمکت کرد یا بهت آسیب زد؟
یوری: کمکم کرد خیلی مهربون بود
کوک: واییی
یوری: چیشده؟
کوک: هیچی باید برم
یوری: بای
کوک: بای
برگشتم
کوک: آقا ببخشید یه خانم نیم ساعت پیش اینجا بود الان کجاست رفت؟
👨🏻🦳: بله آمبولانس اومد
کوک: ممنون سریع رفتم بیمارستان
چند دقیقه بعد
کوک: سلام
👩🏻⚕️: سلام
کوک: خانم کیم ا/ت کدام اتاق هستند
👩🏻⚕️: اتاق عمل
کوک: اتاق عمل؟
👩🏻⚕️: بله شما چه نسبتی باهاشون دارید
کوک: هیچی
از ترس فقط از اونجا دور شدم
حال
کوک: یعنی اون زخم بخاطر من بوده
هایون: بله ولی چون ا/ت خیلی مهربانه هیچی نگفت هرکی بود میتونست ازت شکایت کنه و تو بری زندان ولی این حرف اصلی من نیست من نمیدونم چندماه پیش بین شما دوتا چه اتفاقی افتاده ولی این رو میگم که ا/ت از کسی که باعث شد اون زخم روی بدنش باشه الان باردار باشه
کوک: چی؟چی گفتی
هایون: این دروغ نیست همه ی همکار ها میدونند
کوک: شاید بچه ی من نباشه
هایون: حواست باشه چی داری میگی
کوک: نه این نمیشه دروغه
هایون: اگر میخوای جواب آزمایشش رو برات بیارم تو که خودت دکتری
کوک: وایی بدبخت شدم
هایون: چرا تو بدبخت شدی
کوک: دیگه نمیخوام بشنوم برو فقط برو
هایون: من دوست بدی نیستم ولی فقط میخوام بهش کمک کن
#فیک
#سناریو
- ۲۸.۰k
- ۰۴ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط