پارت اخر
پارت اخر
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
جی هیون:جه جون(بلند)
جه جون:مامان
جیمین:چه اتفاقی افتاد
جه جون:*جه جون همه چیو تعریف کرد*
سوک هون:حالا حالش چطوره
جه جون:هنوز دکتر نیومده بیرون
جه بوم:هوفففف
لایلا:اون حالش خوب میشه مگه نه
لیا:اهوم اون خیلی قویه
که دکتر اومد بیرون
جیمین:دکتر حالش چطوره
جی هیون:حال دخترم خوبه
دکتر:ما تمام تلاشمون و کردیم تا اتفاقی نیوفته و خب موفق هم شدیم حالشون خوب میشه ولی بایدخیلی مراقبشون باشید چون ضربات شدیدی به سرشون وارد شده و ممکنه
سوک هون:ممکنه چی
دکتر:ممکنه حتی سکته مغزی کنن پس سعی کنید فشار بهش نیارید وباید یک هفته تحت مراقبت باشن تا کاملا از اینکه سلامتیشون و بدست بیارن مطمئن بشیم
جونگکوک:پس خوب میشه اره
دکتر:بله
تهیونگ:کی بهوش میاد
دکتر:تا یکی دوساعت دیگه بهوش میاد
جیمین:ممنون
و دکتر سری تکون داد و رفت
هیسون:مامانی اجی خوب میشه اره
جی هیون:اره دختر قشنگم تو خسته میشی ها با جه جون برو خونه
هیسون:نه من میخوام بمونم
لایلا:هیسون جونم بیا با من و عمو یوهان بریم خونمون باشه تا خسته نشی
جی هیون:زحمت میشه
یوهان:نه چه زحمتی اتفاقا ما خیلی هیسون و دوست داریم
جیمین:خب خوبه برید شمام خسته میشید
نامجون:نمیشه که
جیمین:شما برید من و جی هیون میمونیم
سوک هون:منم میمونم
جه بوم:باشه ولی اگر چیزی لازم داشتین بگید
جیمین:باشه حتما
و همه رفتن خونه هاشون و فقط سوک هون و جیمین و جی هیون موندن طی این هفته حال جیسون خیلی خوب شده بود و دیگه مرخص شد از بیمارستان و بعد از ۲ماه با سوک هون ازدواج کرد و همه چی به خوبی و خوشی تموم شد و اخرش همه خوشحال دورهم بودن
پایان:))))
وقتی بین بچه هاش فرق میذاشت
جی هیون:جه جون(بلند)
جه جون:مامان
جیمین:چه اتفاقی افتاد
جه جون:*جه جون همه چیو تعریف کرد*
سوک هون:حالا حالش چطوره
جه جون:هنوز دکتر نیومده بیرون
جه بوم:هوفففف
لایلا:اون حالش خوب میشه مگه نه
لیا:اهوم اون خیلی قویه
که دکتر اومد بیرون
جیمین:دکتر حالش چطوره
جی هیون:حال دخترم خوبه
دکتر:ما تمام تلاشمون و کردیم تا اتفاقی نیوفته و خب موفق هم شدیم حالشون خوب میشه ولی بایدخیلی مراقبشون باشید چون ضربات شدیدی به سرشون وارد شده و ممکنه
سوک هون:ممکنه چی
دکتر:ممکنه حتی سکته مغزی کنن پس سعی کنید فشار بهش نیارید وباید یک هفته تحت مراقبت باشن تا کاملا از اینکه سلامتیشون و بدست بیارن مطمئن بشیم
جونگکوک:پس خوب میشه اره
دکتر:بله
تهیونگ:کی بهوش میاد
دکتر:تا یکی دوساعت دیگه بهوش میاد
جیمین:ممنون
و دکتر سری تکون داد و رفت
هیسون:مامانی اجی خوب میشه اره
جی هیون:اره دختر قشنگم تو خسته میشی ها با جه جون برو خونه
هیسون:نه من میخوام بمونم
لایلا:هیسون جونم بیا با من و عمو یوهان بریم خونمون باشه تا خسته نشی
جی هیون:زحمت میشه
یوهان:نه چه زحمتی اتفاقا ما خیلی هیسون و دوست داریم
جیمین:خب خوبه برید شمام خسته میشید
نامجون:نمیشه که
جیمین:شما برید من و جی هیون میمونیم
سوک هون:منم میمونم
جه بوم:باشه ولی اگر چیزی لازم داشتین بگید
جیمین:باشه حتما
و همه رفتن خونه هاشون و فقط سوک هون و جیمین و جی هیون موندن طی این هفته حال جیسون خیلی خوب شده بود و دیگه مرخص شد از بیمارستان و بعد از ۲ماه با سوک هون ازدواج کرد و همه چی به خوبی و خوشی تموم شد و اخرش همه خوشحال دورهم بودن
پایان:))))
۳.۸k
۱۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.