پارت ۱۱
پارت ۱۱
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
صبح با درد شدیدی که زیر دلت حس میکردی بیدار شدی داشتی از درد میمردی پاشدی از تخت اومدی پایین و رفتی سمت حموم اب گرم و باز کردی و رفتی زیرش .......فکر کردی به اتفاق های دیشب به ....دردی که کشیدی .....به چیزی که از دست دادی .....به موقعیتت ....به بدبختیات که همش سر اون پسره عوضی ولی.....توان مقابله باهاشو نداری ... اشکات با اب دوش مخلوط می شد تو اصلا متوجه گریت نشدی بی صدا اشک میریختی ....حمومت که تموم شد اومدی بیرون و یه لباس از کمد جیمین ورداشتی و پوشیدی چاره ای نداشتی ...لباس و که پوشیدی رفتی نشستی یه گوشه و به جلو خیره شدی .....دلت بدجور درد میکرد دیگ طاقت نیاوردی و بلند شدی رفتی سمت در و محکم بهش میکوبیدی و داد میزدی: اهایییییییی دروووو باز کنید .....با شماهام کسیییی نیس....(همراه با ریختن اشک) تروخداااا در و باز کنیددد من ....درددد دارمممممم....اهایییی
صدایی باز شدن قفل و شنیدی با فکر اینکه جیمین از در فاصله زیادی گرفتی ولی وقتی در باز شد یه خدمتکار اومد داخل و رو به روت وایساد
خدمتکار: چه مرگته
ا/ت: د...دلم درد میکنه
یه قورص دستش بود پرت کرد روی زمین
خدمتکار: بیا بخور هرزه
و بعدش رفت بیرون و در قفل کرد
حال داشت بهم میخورد از دنیا ...از ادمش رفتی سمت در و محکم میکوبیدی بهش و میگفتی: من هرزه نیستمممممممممممم با توامممم م...من ه..هرز..ه نیستم
همون جا نشستی و بلند گریه میکردی .....
وقتی رییس مافیا عاشقت میشه
صبح با درد شدیدی که زیر دلت حس میکردی بیدار شدی داشتی از درد میمردی پاشدی از تخت اومدی پایین و رفتی سمت حموم اب گرم و باز کردی و رفتی زیرش .......فکر کردی به اتفاق های دیشب به ....دردی که کشیدی .....به چیزی که از دست دادی .....به موقعیتت ....به بدبختیات که همش سر اون پسره عوضی ولی.....توان مقابله باهاشو نداری ... اشکات با اب دوش مخلوط می شد تو اصلا متوجه گریت نشدی بی صدا اشک میریختی ....حمومت که تموم شد اومدی بیرون و یه لباس از کمد جیمین ورداشتی و پوشیدی چاره ای نداشتی ...لباس و که پوشیدی رفتی نشستی یه گوشه و به جلو خیره شدی .....دلت بدجور درد میکرد دیگ طاقت نیاوردی و بلند شدی رفتی سمت در و محکم بهش میکوبیدی و داد میزدی: اهایییییییی دروووو باز کنید .....با شماهام کسیییی نیس....(همراه با ریختن اشک) تروخداااا در و باز کنیددد من ....درددد دارمممممم....اهایییی
صدایی باز شدن قفل و شنیدی با فکر اینکه جیمین از در فاصله زیادی گرفتی ولی وقتی در باز شد یه خدمتکار اومد داخل و رو به روت وایساد
خدمتکار: چه مرگته
ا/ت: د...دلم درد میکنه
یه قورص دستش بود پرت کرد روی زمین
خدمتکار: بیا بخور هرزه
و بعدش رفت بیرون و در قفل کرد
حال داشت بهم میخورد از دنیا ...از ادمش رفتی سمت در و محکم میکوبیدی بهش و میگفتی: من هرزه نیستمممممممممممم با توامممم م...من ه..هرز..ه نیستم
همون جا نشستی و بلند گریه میکردی .....
۶.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.