فیک:شرکت مخفی شما-پارت: ۱

فیک:شرکت مخفی شما-پارت: ۱
روزی روزگاری ، در زمان های دور ، شرکت مخفی ای وجود داشت که با نیروهای بد میجنگیدن. یک روز وقتی مدیر در حال صحبت با بهترین کارکنانش که اسمشون رزی ، لیسا ، جنی و جیسو بود حرف میزد...نگهبان رسمی پادشاه و مردم اومد و با نگرانی گفت:《نیروهای بد به شهرمون حمله کردن فقط شما میتونید اونارو دسگیر کنید زود باشید‌.》
رئیس:《زود باشید بچه ها برید اون نیروهای بد رو بگیرید زود باشید!!!》
جیسو:《چشم قربان!》
اون ها رفتن و رفتن تا به نیروهای بد رسیدن
اون یک جادوگر بود که کل مردم رو خوابونده بود برای همیشه ی همیشه
رزی:《بچه یه راه هست که جادوگر بره ، اون راه پیازه که همه ی جادوگرارو نابود میکنه.》
لیسا:《اما توهم داخل وجودت یه جادوگری ممکنه از بین بری.》
جنی:《آره لیسا راست میگه این اصلا فکر خوبی نیست!》
جیسو:《بچه شدی رزی این کارو ما نمیکنیم توهم نابود میشی!》
رزی:《نمیشم قول میدم. فقط نباید بوی پیازو حس کنم وگرنه...》
همه سرشونو انداختن پایین که چطور بوی پیازو رزی حس نکنه که...
جنی گفت:《آها باید رزی رو ببریم یه جا که اتفاقی براش نیوفته.》
بقیه گفتن:《کجا؟》
جنی گفت:《نمیدونم.》
که رزی گفت...
ادامه دارد