همون موقع یه پسر با ماشین مدل بالا اونجا پاک کرد و از ماش
همون موقع یه پسر با ماشین مدل بالا اونجا پاک کرد و از ماشین پیاده شد دختران هم چون مجبور بودند اعتماد کنن براش قضیه رو توضیح دادن اونم بعد از یکم ور رفتن ماشین رو درست کرد دخترا ازش تشکر کردن اما پسره باحالت بدی نگاشون میکرد بعد از اینکه برگشتن خونه نیلوگفت: الان باید تو غذا رو درست کنی سماء:زرنگییییییییی:angry_face:
نیلو:حالا واسه یه غذا درست کردم نمیر😒
سماء:پووووف باشه اما اخرین باره هاااا😣
نیلو:😒 تو فعلا درست کن،
،
،
،
،
سماء:هوی نیلوووووووو
نیلو:هویو کووووووفت
سماء:😒 اصلا نمیگم
نیلو:میخوام صدسال نگی
اما سماء دووم نیورد و گفت:فردا جمعست وجا بریم؟😝
نیلو:چمیدکنم:neutral_face:
سماء:توکی یه چیزیرو مسدونستی؟😒
نیلو:میگم بریم کوه؟؟؟
سماء:ارهههههه خیلی وقته دلم هوای کوهنوردی کرده😍 😱 جیــــــــــــــــغ
نیلو:ای کووووووفت😠 چه خبرته الان همسایه ها میریزن تو؟؟؟
سماء: من رفتم لباسمو جمع کنم شب بخیر میمون گلم😝 😝
نیلو:نفهم:unamused_face:
سماء از تو اتاق داد زد:عمتههههه
.
،
،
،
،
،
،
نیلو:سماء به خدا یه جوری میزنمت تا ده سال نفهمی از کجا خوردیاااااا بلند شو دیگههه خوبه دیشب خودتو کشتی که میخوام بریم کوه
سماء:ایششششش بلند شوم خووو
نیلوء:اره دارم میبینم😒 ،
،
،
نیلو:بیتربیت دوساعته دم در منتظرم چرا نمیای؟😑
سماء:اول اینکه بیتربیت عمته دوم اینکه اومدم عجله ایه حالااااااا😲
نیلو از اون چشم غره ها بهش رفت زد بیرون
،
،
نیلو:سماءچقدر تکون میخوری چته؟😐
سماء:بدنم خشک شده اوف دوساعته تو راهیمااااا😒
،
،
نیلو:رسیدیم دیگه بقیشم پیاده میریم😃 بعد از جمع کردن وسایل راه افتادن سمت کوه بعد بعد از رسیدن بالای کوه همونجا بساتشونو پهن کردن و نشستن
سماء:اخیششششش:smiling_face_with_open_mouth_and_tightly-closed_eyes:بعد از خوردن نهار نیلو رفت یکم راه بره سماء هم دراز کشید چشماشو بست حس کرد یکی جلوش وایساده چون نور خورشید دیگه بهش نمیخورد اروم چشماشو باز کرد یه نفرو جلو خودش دیدو یه جیغ خیلی بلند کشید(اینم چقدر لوسه ها😐 )
سماء:جیــــــــــــــــغ
پسره:چیشده؟؟؟؟؟:fearful_face:
سماء:خجالت نمیکشی؟؟😠 😠 😠
پسر:😐 تو جیغ زدی...
سماء:بازم که تویی چرا هرجا میرم میای؟؟هان؟؟نکنه داری تعقیبم میکنی؟😠
امیر:برو بابا تو هم تعقیب کردن داری اینجا اومدم رد بشم که جناب عالی گوشمو کر کردین😑
سماء تا اومد جواب گوشی امیر زنگ خورد
امیر:جانم رهام
رهام..........
امیر:چییییی؟؟؟و با وحشت به سماء نگاه کرد😨
رهام:........
امیر:باشه الان میایم وتلفن رو قطع کرد
سماء:چیه؟چرا اینجوری نگام میکنی؟😒
امیر: یه چیزی بهت میگم فقط اروم باش😓
سماء:چیشده؟:fearful_face:
(پارت دوم تمام😐 😂 😂 )
(نظراتونو بگین❤ )
نیلو:حالا واسه یه غذا درست کردم نمیر😒
سماء:پووووف باشه اما اخرین باره هاااا😣
نیلو:😒 تو فعلا درست کن،
،
،
،
،
سماء:هوی نیلوووووووو
نیلو:هویو کووووووفت
سماء:😒 اصلا نمیگم
نیلو:میخوام صدسال نگی
اما سماء دووم نیورد و گفت:فردا جمعست وجا بریم؟😝
نیلو:چمیدکنم:neutral_face:
سماء:توکی یه چیزیرو مسدونستی؟😒
نیلو:میگم بریم کوه؟؟؟
سماء:ارهههههه خیلی وقته دلم هوای کوهنوردی کرده😍 😱 جیــــــــــــــــغ
نیلو:ای کووووووفت😠 چه خبرته الان همسایه ها میریزن تو؟؟؟
سماء: من رفتم لباسمو جمع کنم شب بخیر میمون گلم😝 😝
نیلو:نفهم:unamused_face:
سماء از تو اتاق داد زد:عمتههههه
.
،
،
،
،
،
،
نیلو:سماء به خدا یه جوری میزنمت تا ده سال نفهمی از کجا خوردیاااااا بلند شو دیگههه خوبه دیشب خودتو کشتی که میخوام بریم کوه
سماء:ایششششش بلند شوم خووو
نیلوء:اره دارم میبینم😒 ،
،
،
نیلو:بیتربیت دوساعته دم در منتظرم چرا نمیای؟😑
سماء:اول اینکه بیتربیت عمته دوم اینکه اومدم عجله ایه حالااااااا😲
نیلو از اون چشم غره ها بهش رفت زد بیرون
،
،
نیلو:سماءچقدر تکون میخوری چته؟😐
سماء:بدنم خشک شده اوف دوساعته تو راهیمااااا😒
،
،
نیلو:رسیدیم دیگه بقیشم پیاده میریم😃 بعد از جمع کردن وسایل راه افتادن سمت کوه بعد بعد از رسیدن بالای کوه همونجا بساتشونو پهن کردن و نشستن
سماء:اخیششششش:smiling_face_with_open_mouth_and_tightly-closed_eyes:بعد از خوردن نهار نیلو رفت یکم راه بره سماء هم دراز کشید چشماشو بست حس کرد یکی جلوش وایساده چون نور خورشید دیگه بهش نمیخورد اروم چشماشو باز کرد یه نفرو جلو خودش دیدو یه جیغ خیلی بلند کشید(اینم چقدر لوسه ها😐 )
سماء:جیــــــــــــــــغ
پسره:چیشده؟؟؟؟؟:fearful_face:
سماء:خجالت نمیکشی؟؟😠 😠 😠
پسر:😐 تو جیغ زدی...
سماء:بازم که تویی چرا هرجا میرم میای؟؟هان؟؟نکنه داری تعقیبم میکنی؟😠
امیر:برو بابا تو هم تعقیب کردن داری اینجا اومدم رد بشم که جناب عالی گوشمو کر کردین😑
سماء تا اومد جواب گوشی امیر زنگ خورد
امیر:جانم رهام
رهام..........
امیر:چییییی؟؟؟و با وحشت به سماء نگاه کرد😨
رهام:........
امیر:باشه الان میایم وتلفن رو قطع کرد
سماء:چیه؟چرا اینجوری نگام میکنی؟😒
امیر: یه چیزی بهت میگم فقط اروم باش😓
سماء:چیشده؟:fearful_face:
(پارت دوم تمام😐 😂 😂 )
(نظراتونو بگین❤ )
- ۷.۴k
- ۲۷ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط