رمانهمسراجباری پارتدوم

#رمان_همسر_اجباری #پارت_دوم

خلِ دیوونه )زهرا یکی یدونه بود بخاطر همین همیشه بهش میگفتم خلِ دیوونه(برو سوپری هیچی نداریم توخونه
باید نون خشک و آب میل کنیم.
-خلِ دیوونه منم ها نشونت میدم بزار بریم خونه خانم خانما.
-آنا خفه شوحالم به هم خورد￾باشه عشقم بریم از اون کار خوبا داری دیگهههه.؟
-آنا￾هه هه بازم واسم شاخ میشی جوجه.؟
-جانم.
-نظرت راجب زیبا چیه؟به نظرم خیلی خوشگله.
- طرف نامزد داره بی خیال بروسراغ یه مجرد.
- مَرض ،ازشوخی گذشته زیباخوشگله؟
-به نظرت چرا آریا به اون باهوشی والبته خوشگلی وصدالبته پول داری بدیهاشو نمی بینه￾خب اره به لطف عمل خیلی جیگره
-خوب شاید آریا هم یکی مثل خودشه شاید مثالروشن فکره!
)جونم واستون بگه آریاهم مثل ما دانشجوی حقوق بود.ترم پیش که ما ترم دو بودیم ایشون ترم آخر بود.زیبا خیلی￾چی بگم واهلل بیخیال ما چکارشون داریم￾هیچ پسری از اینکه نامزدش با همه پسرا راحت باشه و اونطوری تیپ بزنه خوشش نمیاد.
دورو ور آریا بود.انقدر دورش گشت که باال خره خودشو به آریا غالب کرد.االن آریا طوری که ازحرفای زیبا معلوم
بودبعد تموم شدن درسش با پدرش وارد تجارت شده. پسر خوب و خانواده داری نشون میداد(
-اه آنا مرگ باز کجایی..

Comments Please ^ _ ^
دیدگاه ها (۴)

#رمان_همسر_اجباری #پارت_سومنمیدونم امروز همش تو فکرم ببخشید ...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_چهارمرفتم کالس زهرا هم رفته بود ماشی...

#رمان_همسر_اجباری #پارت_یکچایی رو برداشتمو باقیموندشو سر کشی...

به مامانم حق میدممطمعنن منم اگه ی بچه داشتم که صبح تا شب خود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط