پارت80
#پارت80
شیطونکِ بابا🥺💜
با کیانا به سمت پله رفتیم و خواستم بیام پایین که یهو سرم گیج رفت و داشتم میوفتادم
با نشستن دستی دور کمرم بی حال افتادم توی بغلش و نفهمیدم چیشد که چشمامم بسته شد....
چشم باز کردم و قیافه نگران کیانارو میدیدم که کنارم نشسته
+ وای خداروشکر به هوش ادمدی؟
روی تخت بودم و اتاقی که اصلا برام آشنا نبود
دیگه خبری هم از سرو صدا نبود و همجا غرق در سکوت بود
کیانا دستی به صورتم کشید و گفت:
+ خوبی غنچه؟؟
چشمامو باز و بسته کردم و گفتم:
_ چیشد یهو!
+ نمیدونم والا یهو قش کردی انگاری
_ حمله عصبی بهم دست داد فک کنم
+ بمیرم برات من!!
دستمو گرفت و گفت:
+ بهتری الان؟؟ این افراز عوضی که کاری باهات نکرد باز؟؟
_ نه
+ پدسگِ کثافط
_ اینجا کجاست کیانا؟ مهمونی تموم شد؟؟
+ مهمونی که نیم ساعته تموم شده
اینجام اتاق مهمانه به گفته اقا افراز
الانم رفته دکتر خبرکنه
شیطونکِ بابا🥺💜
با کیانا به سمت پله رفتیم و خواستم بیام پایین که یهو سرم گیج رفت و داشتم میوفتادم
با نشستن دستی دور کمرم بی حال افتادم توی بغلش و نفهمیدم چیشد که چشمامم بسته شد....
چشم باز کردم و قیافه نگران کیانارو میدیدم که کنارم نشسته
+ وای خداروشکر به هوش ادمدی؟
روی تخت بودم و اتاقی که اصلا برام آشنا نبود
دیگه خبری هم از سرو صدا نبود و همجا غرق در سکوت بود
کیانا دستی به صورتم کشید و گفت:
+ خوبی غنچه؟؟
چشمامو باز و بسته کردم و گفتم:
_ چیشد یهو!
+ نمیدونم والا یهو قش کردی انگاری
_ حمله عصبی بهم دست داد فک کنم
+ بمیرم برات من!!
دستمو گرفت و گفت:
+ بهتری الان؟؟ این افراز عوضی که کاری باهات نکرد باز؟؟
_ نه
+ پدسگِ کثافط
_ اینجا کجاست کیانا؟ مهمونی تموم شد؟؟
+ مهمونی که نیم ساعته تموم شده
اینجام اتاق مهمانه به گفته اقا افراز
الانم رفته دکتر خبرکنه
۴.۷k
۰۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.