در کار عشق دوری و هجران به ما رسید

در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غُصّه ی کنعان به ما رسید

ما سال ها پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیده ی گریان به ما رسید

با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده
شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید

باید کویر میشدم و خشک میشدم
کردی دعا و این همه باران به ما رسید

یک لحظه چشم از دلِ بی تاب برندار
دور از تو غم، به سرعتِ طوفان به ما رسید

از ما همیشه دردسر ما به تو رسید
از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید

دل های ما کنار ِ شما آبرو گرفت
آقا چقدر از کرَمَت نان به ما رسید

ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی
لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید

خوب است وقت روضه تو مارا خبر کنی
شاید نوای آن دلِ سوزان به ما رسید

یکبار هم از نیابت ما کربلا برو
توفیق هرچه هست ز جانان به ما رسید

کار ِ تو و دعایِ تو و رحمتِ تو بود
حبِّ رقیه ای شدن آسان به ما رسید...
دیدگاه ها (۱)

ای سبز چشم هات زباران نجیب ترای جذبه ات، نگاه خدا، بلکه سیب ...

دیگر نمی گویم بیــــــا…هر جا نبودنت را درک کرده ام! جایی نب...

آقازاده ی شهید همت نشسته اند چرتکه انداخته اند که شهدای تهرا...

باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشدباز هم این بنده پیش هیچکس ...

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط