باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشد

باز پوشاندی گناهم را و مشتم وا نشد
باز هم این بنده پیش هیچکس رسوا نشد

مانده ام تا که گناهم را کجا مخفی کنم
این گناهان کبیره هیچ جایی جا نشد

خواستم تا بین آغوش کسی گریه کنم
هرچه گشتم خوبتر از تو کسی پیدا نشد

خواستم مثل تمام بندگان خوب تو
چند روزی بنده ی خوبی شوم اما نشد

خواستم تا چند روزی توبه ام را نشکنم
هرچه کردم آخرش یک روز هم حتی نشد

آبرویی را که با بدبختی و بیچارگی
قطره قطره جمع کردم وانگهی دریا نشد

خوش به حال آنکسی که رو سفید فاطمه است
مثل من این روزها شرمنده زهرا نشد
دیدگاه ها (۴)

آقازاده ی شهید همت نشسته اند چرتکه انداخته اند که شهدای تهرا...

در کار ِ عشق دوری و هجران به ما رسیدیوسف که رفت غُصّه ی کنعا...

پنهان نموده چهره ز ما،آه می کشیتا کی زآه پرده بر این ماه می ...

سلام مولای غریبم سلام مرد سبز انتطارها آقا جان تو نیستی دردم...

فرار من

ندیمه عمارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط