پارت 5
پارت 5
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
برای همین بود که وقتی بچه بودی و گفتی من یک ارزو دارم تونستم بیام پیشت چون انرژی خاصی ازت گرفتم تو قدرت بیشتری نسبت به همه ی دانش آموزا داری گفتم من ربکا ؟ که ربکا گفت اره خود خودت بلاخره توی زندگیم به یک چیز امید وار شدم تو حیاط مدرسه که نشسته بودم و منتظر جواب امتحان بودم دیدم یکی داره میاد سمتم ولی یه هودی مشکی پوشیده بود و با کلاهش صورتش رو پوشونده بود کنارم نشست و بهم یک کیک داد و منم گرفتم بعد یک دختره اومد و شروع کرد به داد و بیداد و می گفت اره تو بودی خودِ 🔞 بودی که باعث شدی جونگ وو دیگه باهام صحبت نکنه گفتم من؟ اصلا جونگ وو کیه ؟ بهم گفت همین کسی که بغلت نشسته و بهت کیک داده وقتی جونگ وو کلاهش رو کشید پایین
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
برای همین بود که وقتی بچه بودی و گفتی من یک ارزو دارم تونستم بیام پیشت چون انرژی خاصی ازت گرفتم تو قدرت بیشتری نسبت به همه ی دانش آموزا داری گفتم من ربکا ؟ که ربکا گفت اره خود خودت بلاخره توی زندگیم به یک چیز امید وار شدم تو حیاط مدرسه که نشسته بودم و منتظر جواب امتحان بودم دیدم یکی داره میاد سمتم ولی یه هودی مشکی پوشیده بود و با کلاهش صورتش رو پوشونده بود کنارم نشست و بهم یک کیک داد و منم گرفتم بعد یک دختره اومد و شروع کرد به داد و بیداد و می گفت اره تو بودی خودِ 🔞 بودی که باعث شدی جونگ وو دیگه باهام صحبت نکنه گفتم من؟ اصلا جونگ وو کیه ؟ بهم گفت همین کسی که بغلت نشسته و بهت کیک داده وقتی جونگ وو کلاهش رو کشید پایین
۲.۹k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.