پارت 3
پارت 3
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
با ربکا رفتیم داخل مدرسه شدیم و بهمون گفتن که می خوان ازمون بگیرند که من به ربکا گفتم من که درس بلد نیستم که ربکا گفت نگران نباش عزیزم کتبی نی عملی یه گفتم ای جان قربونت بشم بعد دیدم ربکا هم رفت نشست کنا اون داورا گفتم یا ابوالفضل این دیگه چرا ؟ بعد تازه فهمیدم ربکا خودش مدیره مدرسست تو مدرسه کلی ادم جمع شده بود اسم منو که صدا زدن رفتم داخل جلوی 5تا داور و ربکا وایسادم که یکی اومد و یک ورقه گذاشت روی میز
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
با ربکا رفتیم داخل مدرسه شدیم و بهمون گفتن که می خوان ازمون بگیرند که من به ربکا گفتم من که درس بلد نیستم که ربکا گفت نگران نباش عزیزم کتبی نی عملی یه گفتم ای جان قربونت بشم بعد دیدم ربکا هم رفت نشست کنا اون داورا گفتم یا ابوالفضل این دیگه چرا ؟ بعد تازه فهمیدم ربکا خودش مدیره مدرسست تو مدرسه کلی ادم جمع شده بود اسم منو که صدا زدن رفتم داخل جلوی 5تا داور و ربکا وایسادم که یکی اومد و یک ورقه گذاشت روی میز
۱.۹k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.