پارت4
پارت4
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
که جلوم بود و گفت اینو نگاه کن بعد سعی کن بسوزونیش
گفتم چی؟ من؟ بسوزونمش؟ با چی؟
که گفت بدون استفاده از چیزی بسوزونش
گفتم خب این که از امتحانات کتبی مدرسه هم سخت تره
ربکا گفت تو که سوزوندن برات کاری نداره فقط تمرکز کن و بهش فکر کن تو می تونی
چشمامو بستم و تمرکز کردم بعد احساس کردم سنگین شدم و گفتم من که اینقدر سنگین نیستم پس چرا احساس می کنم چاق شدم چشم هامو که باز کردم دیدم یه دم از پشتم در اومده که یک جیغ کشیدم و دیدم ورقه ی روی میز خاکستر شده یک جیغ دیگه کشیدم که ربکا بلند شد و اومد سمتم و گفت دیدی گفتم سوزوندن برات کاری نداره الان هم اروم باش!
رمان روباه قرمز و معشوقه ی مو ابی
که جلوم بود و گفت اینو نگاه کن بعد سعی کن بسوزونیش
گفتم چی؟ من؟ بسوزونمش؟ با چی؟
که گفت بدون استفاده از چیزی بسوزونش
گفتم خب این که از امتحانات کتبی مدرسه هم سخت تره
ربکا گفت تو که سوزوندن برات کاری نداره فقط تمرکز کن و بهش فکر کن تو می تونی
چشمامو بستم و تمرکز کردم بعد احساس کردم سنگین شدم و گفتم من که اینقدر سنگین نیستم پس چرا احساس می کنم چاق شدم چشم هامو که باز کردم دیدم یه دم از پشتم در اومده که یک جیغ کشیدم و دیدم ورقه ی روی میز خاکستر شده یک جیغ دیگه کشیدم که ربکا بلند شد و اومد سمتم و گفت دیدی گفتم سوزوندن برات کاری نداره الان هم اروم باش!
۳.۱k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.