ع҉ش҉ق҉ت҉و҉ ҉ب҉ه҉م҉ ҉ث҉ا҉ب҉ت҉ ҉ک҉ن҉
ع҉ش҉ق҉ت҉و҉ ҉ب҉ه҉م҉ ҉ث҉ا҉ب҉ت҉ ҉ک҉ن҉
Part6
امشب حتما باید به پدر م زنگ بزنم
تا موقعیت دختر بزرگترین مافیای جهان رو گیر بیارم ...
از زبان ات: بابا من بهت گفتم که حواسم خوب جمع میکنم وه اینکه من اصن هیچ چیز مشکوکی ندیدم
(بابای ات میشه :ب ت اوکی)
ب ت:باشه پس من دیگه زیاد اسرار نکنم و بعد از اینکه قطع کردم سیم کارتو بسوزون حواست باشه کسی نفهمه
ات:اوکی
*گوشی رو قط کرد سیمکارتو هم سوخت*
(بابای ات مافیاست)
هیسو:اتتت اتتت کجایی دختر
ات:من من اینجام
هیسو :اها بیا خانم لی میخواد ببینتت
ات:چیکار داره؟
هیسو:نمیدونم گفت که میخواد ببینتت .
*پیش خانم لی* (خانم لی مدیر خوابگاه هستش )
*تق تق*مثلا صدای در
خانم لی:بیا تو
ات:سلام خانم لی با من کاری داشتید
خانم لی :پدرت باهام تماس گرفت .
(خانم لی میدونه باباش مافیاست)
خانم لی :گفت که حواسم بهت باشه و اگر تا دیر وقت بیرون باشی تنبیه میشی .... امروزم که دیر کردی
ات: امم ببخشید خانم دیگه تکرار نمیشه ... و منم حواسم هست کسی بهم اسیبی نمیرسونه
*از زبان کوک*
عاااا سوهیی خیلی زیاد خوردی بسه دیگه خودتو کشتی
سوهی:ولیییی منننننن دوسش دارم اون منو دوست ندارهههه (مثلا حرفاش کشیدهست چون مسته)
کوک:عااا من نمیتونم درکت کنم چون هیچ وقت عاشق نشدم .
*گوشی کوک زنگ میخوره*
کوک :سوهی من باید برم گوشی رو جواب بدم
سوهی:بروو (شروع کرد گریه کردن)
کوک:بله
پدر کوک(پ ک)
پ ک :کوک یه خبری برات دارم من موقعیت و اسم دخخر بزرگترین مافیا جهان رو گیر اوردم
کوک :ما با دخترش چیکار داریم اخه
پ ک :احمقق خب اون عزیز ترین کسشه باید با نقطه ضعفش بازی کنیم دخترشو عاشق خودت میکنی و بعد روز تولدش
ولش میکنی وبعد دخترشو گروگان میگیری و بعد میگی که از مافیا کنار بکشه وه گرنه...دخترش میمیره.
کوک:باشه (عصبی)
کوک:حالا موقعیت دخترش رو بده
پ ک:..........
تروخدا حمایت کنید
Part6
امشب حتما باید به پدر م زنگ بزنم
تا موقعیت دختر بزرگترین مافیای جهان رو گیر بیارم ...
از زبان ات: بابا من بهت گفتم که حواسم خوب جمع میکنم وه اینکه من اصن هیچ چیز مشکوکی ندیدم
(بابای ات میشه :ب ت اوکی)
ب ت:باشه پس من دیگه زیاد اسرار نکنم و بعد از اینکه قطع کردم سیم کارتو بسوزون حواست باشه کسی نفهمه
ات:اوکی
*گوشی رو قط کرد سیمکارتو هم سوخت*
(بابای ات مافیاست)
هیسو:اتتت اتتت کجایی دختر
ات:من من اینجام
هیسو :اها بیا خانم لی میخواد ببینتت
ات:چیکار داره؟
هیسو:نمیدونم گفت که میخواد ببینتت .
*پیش خانم لی* (خانم لی مدیر خوابگاه هستش )
*تق تق*مثلا صدای در
خانم لی:بیا تو
ات:سلام خانم لی با من کاری داشتید
خانم لی :پدرت باهام تماس گرفت .
(خانم لی میدونه باباش مافیاست)
خانم لی :گفت که حواسم بهت باشه و اگر تا دیر وقت بیرون باشی تنبیه میشی .... امروزم که دیر کردی
ات: امم ببخشید خانم دیگه تکرار نمیشه ... و منم حواسم هست کسی بهم اسیبی نمیرسونه
*از زبان کوک*
عاااا سوهیی خیلی زیاد خوردی بسه دیگه خودتو کشتی
سوهی:ولیییی منننننن دوسش دارم اون منو دوست ندارهههه (مثلا حرفاش کشیدهست چون مسته)
کوک:عااا من نمیتونم درکت کنم چون هیچ وقت عاشق نشدم .
*گوشی کوک زنگ میخوره*
کوک :سوهی من باید برم گوشی رو جواب بدم
سوهی:بروو (شروع کرد گریه کردن)
کوک:بله
پدر کوک(پ ک)
پ ک :کوک یه خبری برات دارم من موقعیت و اسم دخخر بزرگترین مافیا جهان رو گیر اوردم
کوک :ما با دخترش چیکار داریم اخه
پ ک :احمقق خب اون عزیز ترین کسشه باید با نقطه ضعفش بازی کنیم دخترشو عاشق خودت میکنی و بعد روز تولدش
ولش میکنی وبعد دخترشو گروگان میگیری و بعد میگی که از مافیا کنار بکشه وه گرنه...دخترش میمیره.
کوک:باشه (عصبی)
کوک:حالا موقعیت دخترش رو بده
پ ک:..........
تروخدا حمایت کنید
۳.۳k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.