اخر حرفاش نمیدونم چی بهشون گفت که رفتن...
اخر حرفاش نمیدونم چیبهشون گفت که رفتن...
+طبقه بالا اتاق اخری واسه توعه...
سرمو تکون دادم
رفت سمت یه اتاق که همین طبقه پایین بود...دوییدم جلوش و راهشو سد کردم...
ابروشو داد بالا
دستمو بردم پشتم و چند ثانیه بعد درش اوردم و یه قلب انگشتی با لبخند دندون نما تحویلش دادم...
جا خورد... یکم گیج نگام کرد...کم کم یه لبخند خیلی خیلی محو که نیاز بود با میکروسکوپ دیدش نشست رو لبش اما سریع پاکش کرد
_اشتیدیگه؟!
سقفونگاه کرد
_اشتیییییی؟
اروم لپمو کشید و رفت داخل اتاقش و درو بست...
خشکم زده بود...دستمو روی صورتم گذاشتم... ته لپمو کشید؟!
قلبم داشت تودهنم میزد...از هیجان همه پله هارو دوییدم رفتم بالا و بعد از پیدا کردن اتاقم دوییدم سمت تخت وخودمو پرت کردم روش...
پاهامو با ذوق رو تخت میکوبیدم...وااایییییی لپمو کشیددددددددد...همچنان داشتم ذوق میکردم که یهو توجهم به اتاق جلب شد...
وای اینجارووووو...مثل اتاق پرنسسا بود...
همین اتاق دوبرابر خونه ای بود که من توشزندگی میکردم...دوییدم سمت کمدا...یکیشونو باز کردم..همششش لباسسسس بودددد...وای خدایااااا با ذوق نگاشونمیکردم...
کمد کناریو باز کردم ..همش کیفوکفش بود...مثل دیوونه ها کل اتاقوگشتم...حتی زیر تختم نگاه کردم... وقتی گشتنم تموم شد نشستم رو تخت...خیلی دلم میخواست برم بیرون بگردم...اول باید دوشمیگرفتم...خیلی نیاز به دوش داشتم...سریع از توکمد یه تاپ سفید با شلوارک طوسی بیرون اوردم انداختم رو تخت و رفتم حموم...بعد از یه دوش ده دقیقه ای اومدم بیرون و موهامو با حوله خشک کردم و لباسامو تنم کردم و رفتم جلوی اینه..خیلی بهم میومد...البته شلوارکش خیلی کوتاه بود...دلم نمیومد عوضش کنم...
هرنوع لوازم ارایشی ای که نیاز داشتم رو میز بود
بعد از کشیدن یه خط چشم باریک و زدن یه رژ لب زرشکی به لبام موهامو ریختم دورم و یه کفش اسپرت سفید با کیف ستش ورداشتم و رفتم پایین و تقه ای به در اتاق ته زدم
+بیاتو...
+طبقه بالا اتاق اخری واسه توعه...
سرمو تکون دادم
رفت سمت یه اتاق که همین طبقه پایین بود...دوییدم جلوش و راهشو سد کردم...
ابروشو داد بالا
دستمو بردم پشتم و چند ثانیه بعد درش اوردم و یه قلب انگشتی با لبخند دندون نما تحویلش دادم...
جا خورد... یکم گیج نگام کرد...کم کم یه لبخند خیلی خیلی محو که نیاز بود با میکروسکوپ دیدش نشست رو لبش اما سریع پاکش کرد
_اشتیدیگه؟!
سقفونگاه کرد
_اشتیییییی؟
اروم لپمو کشید و رفت داخل اتاقش و درو بست...
خشکم زده بود...دستمو روی صورتم گذاشتم... ته لپمو کشید؟!
قلبم داشت تودهنم میزد...از هیجان همه پله هارو دوییدم رفتم بالا و بعد از پیدا کردن اتاقم دوییدم سمت تخت وخودمو پرت کردم روش...
پاهامو با ذوق رو تخت میکوبیدم...وااایییییی لپمو کشیددددددددد...همچنان داشتم ذوق میکردم که یهو توجهم به اتاق جلب شد...
وای اینجارووووو...مثل اتاق پرنسسا بود...
همین اتاق دوبرابر خونه ای بود که من توشزندگی میکردم...دوییدم سمت کمدا...یکیشونو باز کردم..همششش لباسسسس بودددد...وای خدایااااا با ذوق نگاشونمیکردم...
کمد کناریو باز کردم ..همش کیفوکفش بود...مثل دیوونه ها کل اتاقوگشتم...حتی زیر تختم نگاه کردم... وقتی گشتنم تموم شد نشستم رو تخت...خیلی دلم میخواست برم بیرون بگردم...اول باید دوشمیگرفتم...خیلی نیاز به دوش داشتم...سریع از توکمد یه تاپ سفید با شلوارک طوسی بیرون اوردم انداختم رو تخت و رفتم حموم...بعد از یه دوش ده دقیقه ای اومدم بیرون و موهامو با حوله خشک کردم و لباسامو تنم کردم و رفتم جلوی اینه..خیلی بهم میومد...البته شلوارکش خیلی کوتاه بود...دلم نمیومد عوضش کنم...
هرنوع لوازم ارایشی ای که نیاز داشتم رو میز بود
بعد از کشیدن یه خط چشم باریک و زدن یه رژ لب زرشکی به لبام موهامو ریختم دورم و یه کفش اسپرت سفید با کیف ستش ورداشتم و رفتم پایین و تقه ای به در اتاق ته زدم
+بیاتو...
۶.۷k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.