فیک شرط دروغ پارت ۱۳
#بی_تی_اس #فیکشن #فیک
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس#یونمین#تهکوک
#پارت_13
#part_13
____________
سکوت عجیبی بینشون بود و هیچکس چیزی نمیگفت..جیمین از همشون عصبانی تر بود! یا شاید بهتره بگم..،بیشتر عصبانیت توی چهرش موج میزد! و بهتر میشد فهمید عصبیه...نمیشد توی چشماش نگاه کرد!
نامجون شروع کرد به صحبت کردن و سکوت شکست.
نامجون.اهم..خب...فکر کنم دیگه آسانسور رفته باشه..اون دختره هم رفته؛بیاین با آسانسور بریم!
یونگی زیر لب می گفت؛فقط امیدوارم جونگکوک رونا رو اذیت نکنه! امیدوارم خسته نشه!
________________
جونگکوک همچنان درحال غر زدن بود و سعی میکرد رونا رو راضی کنه که بلند شه و خودش ادامه ی پله هارو بیاد!
رونا.اهههه اوکی میام ولی اگه وقتی رسیدیم از خستگی غش کردم گردن توعه!
جونگکوک تک خنده ای کرد...
.خیلی خب باشه...دخترهی لوس بلند شو!
رونا.هوی هووووی لوس خودتی وایسا ببینم.
..............
رونا نفس نفس زنان وایساد و چشماشو محکم فشار میداد..
.آخخخخخ جونگکوک اگه دستم بهت نرس-
یهو وایساد..
یکی از چشاشو باز کرد..
رسیده بودن به پارکینگ..و پله ها تموم شده بود!
چشماشو با تعجب باز کرد.
همهی اعضا هم کنار جونگکوک که دست به کمر و خیس عرق وایساده بود داشتن با تعجب به رونا نگاه میکردن.
رونا از خجالت سرشو پایین انداخت و لبشو گاز گرفت.
جیهوپ.اوه اوه فکر کنم دعوای موش و گربهای هم داشتید جونگکوک شی..نه؟
همه خندهی کوتاهی کردن!!
جونگکوک.نه،نه..نه بابا اصلا! چرا باید با این دختره لوس اصلا هم کلام بشم..! چه برسه به دعوا.
رونا.هییییییی هی هیی گنده بک جرعت داری وایسا!
_____
نامجون.خب بس کنید دیگه(با خنده)
جین.بچه ها بیاید بریم خونه.
جیمین.اصلا من لوسم خوبه؟! جین هیونگ راست میگه بیاید بریم خونه!
رونا با کلمهی خونه استرس شدیدی گرفت!
مدت هاست که اجاره نداده و امروز قرار شده بود با حقوقی که با منت میگیره کل اجارههایی که نداده رو تصفیه کنه! ولی...الان که اون بلاها سر اون دختر اومد..امکان نداره دیگه بهش حقوق بده!
بدون اینکه متوجه بشه نُت صداش بلنده گفت؛
.وای..!
همه برگشتن سمتش و ساکت شدن!
.حالا چیکار کنممم!؟؟
تهیونگ.منظورت چیه رونا!؟
درحالی که تازه فهمید چه گندی زده و بلند بلند با خودش حرف میزد لبخند ضایعی زد.
رونا.هیچی هیچی...ولش کنید اصلا! چیزه..من..من دیگه برم!
جونگکوک.کجا؟! تو باهامون میای!
________________________________________________
ببخشید دیر گذاشتم!
دلیل قانع کننده ای ندارم..با اینکه مثلا قرار بود زود به زود بزارم که برم فیک بعدی ولی خب واقعا حالم خوب نبود..!
از این به بعد قول میدم زودتر بزارم..الانم برای جبران پارت بعد رو آپ میکنم!
البته شما هم کمکم کنید که زوتر بزارم..!
ولی بگما ایندفعه از حمایتتون راضی بودم:)
مرث♡ خیلی لاوتون دارم!
#فیک_شرط_دروغ #شرط_دروغ
#فیک_بی_تی_اس#یونمین#تهکوک
#پارت_13
#part_13
____________
سکوت عجیبی بینشون بود و هیچکس چیزی نمیگفت..جیمین از همشون عصبانی تر بود! یا شاید بهتره بگم..،بیشتر عصبانیت توی چهرش موج میزد! و بهتر میشد فهمید عصبیه...نمیشد توی چشماش نگاه کرد!
نامجون شروع کرد به صحبت کردن و سکوت شکست.
نامجون.اهم..خب...فکر کنم دیگه آسانسور رفته باشه..اون دختره هم رفته؛بیاین با آسانسور بریم!
یونگی زیر لب می گفت؛فقط امیدوارم جونگکوک رونا رو اذیت نکنه! امیدوارم خسته نشه!
________________
جونگکوک همچنان درحال غر زدن بود و سعی میکرد رونا رو راضی کنه که بلند شه و خودش ادامه ی پله هارو بیاد!
رونا.اهههه اوکی میام ولی اگه وقتی رسیدیم از خستگی غش کردم گردن توعه!
جونگکوک تک خنده ای کرد...
.خیلی خب باشه...دخترهی لوس بلند شو!
رونا.هوی هووووی لوس خودتی وایسا ببینم.
..............
رونا نفس نفس زنان وایساد و چشماشو محکم فشار میداد..
.آخخخخخ جونگکوک اگه دستم بهت نرس-
یهو وایساد..
یکی از چشاشو باز کرد..
رسیده بودن به پارکینگ..و پله ها تموم شده بود!
چشماشو با تعجب باز کرد.
همهی اعضا هم کنار جونگکوک که دست به کمر و خیس عرق وایساده بود داشتن با تعجب به رونا نگاه میکردن.
رونا از خجالت سرشو پایین انداخت و لبشو گاز گرفت.
جیهوپ.اوه اوه فکر کنم دعوای موش و گربهای هم داشتید جونگکوک شی..نه؟
همه خندهی کوتاهی کردن!!
جونگکوک.نه،نه..نه بابا اصلا! چرا باید با این دختره لوس اصلا هم کلام بشم..! چه برسه به دعوا.
رونا.هییییییی هی هیی گنده بک جرعت داری وایسا!
_____
نامجون.خب بس کنید دیگه(با خنده)
جین.بچه ها بیاید بریم خونه.
جیمین.اصلا من لوسم خوبه؟! جین هیونگ راست میگه بیاید بریم خونه!
رونا با کلمهی خونه استرس شدیدی گرفت!
مدت هاست که اجاره نداده و امروز قرار شده بود با حقوقی که با منت میگیره کل اجارههایی که نداده رو تصفیه کنه! ولی...الان که اون بلاها سر اون دختر اومد..امکان نداره دیگه بهش حقوق بده!
بدون اینکه متوجه بشه نُت صداش بلنده گفت؛
.وای..!
همه برگشتن سمتش و ساکت شدن!
.حالا چیکار کنممم!؟؟
تهیونگ.منظورت چیه رونا!؟
درحالی که تازه فهمید چه گندی زده و بلند بلند با خودش حرف میزد لبخند ضایعی زد.
رونا.هیچی هیچی...ولش کنید اصلا! چیزه..من..من دیگه برم!
جونگکوک.کجا؟! تو باهامون میای!
________________________________________________
ببخشید دیر گذاشتم!
دلیل قانع کننده ای ندارم..با اینکه مثلا قرار بود زود به زود بزارم که برم فیک بعدی ولی خب واقعا حالم خوب نبود..!
از این به بعد قول میدم زودتر بزارم..الانم برای جبران پارت بعد رو آپ میکنم!
البته شما هم کمکم کنید که زوتر بزارم..!
ولی بگما ایندفعه از حمایتتون راضی بودم:)
مرث♡ خیلی لاوتون دارم!
۱۰.۸k
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.