پارت۲۸
پارت۲۸
جانگ کوک: تو نمیخوری ولی این بچه باید یه چیز بخوره
هیچی دیگه به زور یکم خوردم ولی به زور بالا نیارم خوبه
این روزا واقعا درسام آنقدر زیاد قرار به یه سفرم ببرن نمیدونم برم یا نه آخه واسه بچه شاید بد باشه الانم داریم میریم آزمایش بدین
(چند مین بعد)
دکتر:بچه نبضش ضعیفه باید بیشر مواظب خودت باشی الان که داری درس میخونی اصلا خوب نیس سعی کن غذا های زیاد بخوری اگه اینجوری پیش بری مرگ بچه حتمی میشه
میون:چشم دکتر
دکتر:آقای چئون بیشر مواظب خانمتون باشین نباید زیاد فشار عصبی یا ناراحتی بکشه فهمیدین الانم این دارو های که نوشتم بخرید و مصرف کنید
میون:ممنون دکتر
از اونجا آمدیم بیرون دارو هارو خرید رفتم شام خوردیم آنقدر خوردم داشتم میترکیتم رفتم خونه میخواستم بر توی عمارت که یه ماشین اونجا بود
کوک:میون میتونی بری عقب و دیده نشی الان نمیخوام بفهمن ازدواج کردم
میون:چرا مگه این کیه؟
کوک:تو برو عقب به اینا کاری نداشته باش
رفتم عقب و نشستم پایین و پاهامو بغل کردم
کوک رفت حرفاشونو میشنیدم دختره چه عشوه ای هم میوند گوشیمو برداشتم و به کوک پیدام دادم
پیام:کوک عشقم کی میای خونه من تنهام
بعد ارسال کردم صدای دخترو میشنیدم که به کوک بدو بیرا میگفت دختره رفت اُه به اینجاش فکر نکرده بودم از چشمای کوک اشعه ایکس پرتاپ میکرد بدبخت شدم
جانگ کوک: تو نمیخوری ولی این بچه باید یه چیز بخوره
هیچی دیگه به زور یکم خوردم ولی به زور بالا نیارم خوبه
این روزا واقعا درسام آنقدر زیاد قرار به یه سفرم ببرن نمیدونم برم یا نه آخه واسه بچه شاید بد باشه الانم داریم میریم آزمایش بدین
(چند مین بعد)
دکتر:بچه نبضش ضعیفه باید بیشر مواظب خودت باشی الان که داری درس میخونی اصلا خوب نیس سعی کن غذا های زیاد بخوری اگه اینجوری پیش بری مرگ بچه حتمی میشه
میون:چشم دکتر
دکتر:آقای چئون بیشر مواظب خانمتون باشین نباید زیاد فشار عصبی یا ناراحتی بکشه فهمیدین الانم این دارو های که نوشتم بخرید و مصرف کنید
میون:ممنون دکتر
از اونجا آمدیم بیرون دارو هارو خرید رفتم شام خوردیم آنقدر خوردم داشتم میترکیتم رفتم خونه میخواستم بر توی عمارت که یه ماشین اونجا بود
کوک:میون میتونی بری عقب و دیده نشی الان نمیخوام بفهمن ازدواج کردم
میون:چرا مگه این کیه؟
کوک:تو برو عقب به اینا کاری نداشته باش
رفتم عقب و نشستم پایین و پاهامو بغل کردم
کوک رفت حرفاشونو میشنیدم دختره چه عشوه ای هم میوند گوشیمو برداشتم و به کوک پیدام دادم
پیام:کوک عشقم کی میای خونه من تنهام
بعد ارسال کردم صدای دخترو میشنیدم که به کوک بدو بیرا میگفت دختره رفت اُه به اینجاش فکر نکرده بودم از چشمای کوک اشعه ایکس پرتاپ میکرد بدبخت شدم
۹.۱k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.