مادربزرگ حواسش به شمعدانیها بود

مادربزرگ حواسش به شمعدانی‌ها بود.
همین چرخی که می‌زد کنار حوض نگاهشان می‌کرد،کافی بود برای قد کشیدنشان!
بعدها فهمیدم عشق مراقبت می‌خواهد چیزی مثل زمزمه‌ی اینکه حواست به من
باشد.
دیدگاه ها (۱۹)

تو این دنیا که میتونی هر چیزی باشی، انتخاب کن که مهربان باشی

خدایا!!!!

مارها دیگه صدای هییییسسس در نمیارن! اونها عزیزم و جانم و رفی...

زائری بارانی ام آقابدادم میرسی؟بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم م...

عشق ؟! نه من از عشق متنفر شدم عشق من رو نابود کرد من خاکستر ...

یه حوض گرد قشنگ آبی رنگ وسط حیاط داشتیم که از هر فرصتی استفا...

black flower(p,283)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط