ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت هفتم
خاستم بهش پیام بدم که در زدن اشکام رو پاک کردم اومد تو جیمین بود
سوا: ام چیزه کاری داشتی جیمین
جیمین: چیزه پدرت میگه راه ها بستس باید اینجا بمونم و هیچ اتاق اضافه ای ندارید میشه اینجا بخوابم
با حرفش شاخ دراوردم
سوا: اره چرا که نه
سوا تو ذهنش: نه احمق چرا قبول کردی ای وایییی از دست تو
(شب موقع خواب)
از همه خدافظی کردم رفتم تو اتاقم جیمین منتظر نگاهم میکرد که بگم بیاد
سوا:ام جیمین درو قفل نمیکنم اگه خوابت اومد بیا شب بخیر
رفتم مسواک زدم اومدم بیرون گوشیم برداشتم رفتم تو تخت در زدن فهمیدم جیمینه اومد داخل
جیمین:ام کجا باید بخوابم
سوا:ام جیمین اینجا یه تخت داره پس یه طرف تخت برای تو یه طرف برای من
جیمین:باشه
(ویو جیمین)
با دیدن سوا توی لباسی که خیلی بهش میومد و هم جذابش کرده بود هم هات به معنای واقعی تحریک شدم بیخیال رفتم رو تخت طرف خودم خوابیدم اما بدن ظریف سوا نمیذاشت راحت بخوابم نمیتونستم تحمل کنم پس تصمیم گرفتم مال خودم بکنمش پس اول باید یه کاری میکردم که تحریک بشه
جیمین:چیزه سوا من خیلی گرممه میشه پیراهنم رو دربیارم تو که مشکلی نداری؟
سوا:نه راحت باش مشکلی نیس
(ویو سوا)
جیمین لباسش رو دراورد با دیدن بدنش و عضله هاش و تتو هاش بدنم گر گرفت گرمم شد جیمین طرف خودش خوابید پشتمو کردم بهش تا بتونم بخوابم چند دقیقه گذشت که دستی دور کمر لختم حلقه شد فهمیدم جیمینه داشت روی گردنم بوسه های خیس و عمیقی میذاشت یه چیزی مانع این میشد که جلوشو بگیرم انگار منم میخواستمش انگار داشتم عاشقش میشدم....
پارت بعد اسمات 🥵😈
فعلا در خماری بمونید 😂
لایک و کامنت فراموش نشه 🧡🧡
پارت هفتم
خاستم بهش پیام بدم که در زدن اشکام رو پاک کردم اومد تو جیمین بود
سوا: ام چیزه کاری داشتی جیمین
جیمین: چیزه پدرت میگه راه ها بستس باید اینجا بمونم و هیچ اتاق اضافه ای ندارید میشه اینجا بخوابم
با حرفش شاخ دراوردم
سوا: اره چرا که نه
سوا تو ذهنش: نه احمق چرا قبول کردی ای وایییی از دست تو
(شب موقع خواب)
از همه خدافظی کردم رفتم تو اتاقم جیمین منتظر نگاهم میکرد که بگم بیاد
سوا:ام جیمین درو قفل نمیکنم اگه خوابت اومد بیا شب بخیر
رفتم مسواک زدم اومدم بیرون گوشیم برداشتم رفتم تو تخت در زدن فهمیدم جیمینه اومد داخل
جیمین:ام کجا باید بخوابم
سوا:ام جیمین اینجا یه تخت داره پس یه طرف تخت برای تو یه طرف برای من
جیمین:باشه
(ویو جیمین)
با دیدن سوا توی لباسی که خیلی بهش میومد و هم جذابش کرده بود هم هات به معنای واقعی تحریک شدم بیخیال رفتم رو تخت طرف خودم خوابیدم اما بدن ظریف سوا نمیذاشت راحت بخوابم نمیتونستم تحمل کنم پس تصمیم گرفتم مال خودم بکنمش پس اول باید یه کاری میکردم که تحریک بشه
جیمین:چیزه سوا من خیلی گرممه میشه پیراهنم رو دربیارم تو که مشکلی نداری؟
سوا:نه راحت باش مشکلی نیس
(ویو سوا)
جیمین لباسش رو دراورد با دیدن بدنش و عضله هاش و تتو هاش بدنم گر گرفت گرمم شد جیمین طرف خودش خوابید پشتمو کردم بهش تا بتونم بخوابم چند دقیقه گذشت که دستی دور کمر لختم حلقه شد فهمیدم جیمینه داشت روی گردنم بوسه های خیس و عمیقی میذاشت یه چیزی مانع این میشد که جلوشو بگیرم انگار منم میخواستمش انگار داشتم عاشقش میشدم....
پارت بعد اسمات 🥵😈
فعلا در خماری بمونید 😂
لایک و کامنت فراموش نشه 🧡🧡
۹.۰k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.