وقتی که پرنسسم خوابه
_اقای یو
~بله ارباب
_ایشون توی اتاق من میمونه، در اتاق، پنجره و هرجای که این بتونه فرار کنه رو میبندید و قفل میکنید. تمام وسایلی که خطرناکه رو هم جمع کنید
~اقا این کار زمان ریادی میبره به نظر من ببریمش توی اتاق روان
_اتاق روان؟ اونجا مگه شکنجه گاه نیست؟
~بله درسته اما وسایلی که توی اون اتاق هست سریع تر جمع میشه
_باشه هر کاری میخواید بکنید ولی این اسیب نمیبینه
~چشم
+چی برای خودتون میبرید و میدوزید؟
_ببین اگه کاری انجام بدی که بره تو مخم مادر و خواهرت رو دیگه نمیبینی فهمیدی؟
+عوضی منو تحدید نکن
_تحدید نیست فقط یه نکته خیلی کوچیکه😏
+ازت بدم میاد
_اقای یو
~بله؟
_تا وقتی من نگفتم بهش غذا ندید
~اما
_اما نداره
~چشم ارباب
۲روز گذشت اما تهیونگ نگفت که بهش غذا بدن ات هم که توی اتاق هیچ حرفی نمیزد
۴روز گذشت تهیونگ داشت نگران میشد اما میدید حال ات حدودی خوبه
۵روز پنجم ات از گرسنگی بیهوش شد
~اقای کیم اقای کیم
_چیه؟(عصبی)
~خانومتون بیهوش شدن
_چی؟
(بدون معطلی رفت سمت اتاقی که ات توش بود )
....
ببخشید دیگه مهر شده و منم که باید درس بخونم (چون نهمی هستم 😐) و اگه کم میزارم ببخشید 🎀
~بله ارباب
_ایشون توی اتاق من میمونه، در اتاق، پنجره و هرجای که این بتونه فرار کنه رو میبندید و قفل میکنید. تمام وسایلی که خطرناکه رو هم جمع کنید
~اقا این کار زمان ریادی میبره به نظر من ببریمش توی اتاق روان
_اتاق روان؟ اونجا مگه شکنجه گاه نیست؟
~بله درسته اما وسایلی که توی اون اتاق هست سریع تر جمع میشه
_باشه هر کاری میخواید بکنید ولی این اسیب نمیبینه
~چشم
+چی برای خودتون میبرید و میدوزید؟
_ببین اگه کاری انجام بدی که بره تو مخم مادر و خواهرت رو دیگه نمیبینی فهمیدی؟
+عوضی منو تحدید نکن
_تحدید نیست فقط یه نکته خیلی کوچیکه😏
+ازت بدم میاد
_اقای یو
~بله؟
_تا وقتی من نگفتم بهش غذا ندید
~اما
_اما نداره
~چشم ارباب
۲روز گذشت اما تهیونگ نگفت که بهش غذا بدن ات هم که توی اتاق هیچ حرفی نمیزد
۴روز گذشت تهیونگ داشت نگران میشد اما میدید حال ات حدودی خوبه
۵روز پنجم ات از گرسنگی بیهوش شد
~اقای کیم اقای کیم
_چیه؟(عصبی)
~خانومتون بیهوش شدن
_چی؟
(بدون معطلی رفت سمت اتاقی که ات توش بود )
....
ببخشید دیگه مهر شده و منم که باید درس بخونم (چون نهمی هستم 😐) و اگه کم میزارم ببخشید 🎀
۳.۷k
۰۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.