ویو یونگی
ویو یونگی
از دیروز لیا از اتاقش بیرون نیومده با سولی هر کاری کردیم که بیاد یه لقمه غذا بخوره درو باز نمیکنه بکهیون هم هی میاد و میره میخواستم برم پیش لیا که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
جواب دادم
×الو
#اووم سلام یونگی چطوری لیا چطوره
×چطور میخواستی باشه خواهرم به خاطر شما افسرده شده از دیروز تا الان از اتاقش بیرون نیومده
#ببین کوک هم از دیروز نیومده میترسم بلایی سر خودش بیاره لطفاً حداقل بزار یه بار هم دیگه رو ببینن این جدایی هم باعث آزار روحی شون میشه و هم به درسشون لتمه میزنه
×اما...
#لطفا همین یه بار
×هوفف باشه کجا بیارمش
#الان آدرس رو میفرستم خونه ساحلی منه
×باشه بای
#بای
قط کردم رفتم بالا دم در لیا ببین چی میگم لطفاً
+نمیخواهم به حرفات گوش بدم برو دیگه
×ببین نمیدونم چطوری بهت بگم اما کوک
+کوک چش شده..ها... بگو کوک..چش شده
×خوب کوک خودکشی کرده ...البته دور از جون
+چی
اومد درو باز کرد
+داری دروغ میگی مگه نه
×متاسفانه نه نمیگم
یهو افتاد زمین و شروع کرد به گریه کردن
+نه من هنوز بهش نگفتم عاشقتم چطوری خودکشی...کرد هق..هق ..باگریه
×الان حالش کمی بهتره تو خونه تهیونگ میخوای ببینیش
+آره لطفاً منو ببر پیشش
×باشه تو سرو وعض تو خوب کن لباستو بپوش میریم
+باشه ..
رفت تو اتاقش
ویو کوک
دیروز خیلی ناراحت شده بودم لیا رو اونجوری دیدم من خیلی کار بدی مردم من چطوری قلب ملکه مو شکستم همینجوری تو فکرم غرق بودم که تهیونک در رو با شتاپ میزد
#هق..گریه الکی ..کوک
_باز چیشده چرا داری گریه میکنی
#هق..لیا کوک...
_لیا حالش خوبه؟؟؟؟
اومد درو باز کرد
_با توعم خوبه دیگه؟؟
#کوک لیا...
_لیا چی دعه بگو دیگه لعنتی
#لیا خودکشی...کرده ..
_چی گفتی؟؟
.....
از دیروز لیا از اتاقش بیرون نیومده با سولی هر کاری کردیم که بیاد یه لقمه غذا بخوره درو باز نمیکنه بکهیون هم هی میاد و میره میخواستم برم پیش لیا که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
جواب دادم
×الو
#اووم سلام یونگی چطوری لیا چطوره
×چطور میخواستی باشه خواهرم به خاطر شما افسرده شده از دیروز تا الان از اتاقش بیرون نیومده
#ببین کوک هم از دیروز نیومده میترسم بلایی سر خودش بیاره لطفاً حداقل بزار یه بار هم دیگه رو ببینن این جدایی هم باعث آزار روحی شون میشه و هم به درسشون لتمه میزنه
×اما...
#لطفا همین یه بار
×هوفف باشه کجا بیارمش
#الان آدرس رو میفرستم خونه ساحلی منه
×باشه بای
#بای
قط کردم رفتم بالا دم در لیا ببین چی میگم لطفاً
+نمیخواهم به حرفات گوش بدم برو دیگه
×ببین نمیدونم چطوری بهت بگم اما کوک
+کوک چش شده..ها... بگو کوک..چش شده
×خوب کوک خودکشی کرده ...البته دور از جون
+چی
اومد درو باز کرد
+داری دروغ میگی مگه نه
×متاسفانه نه نمیگم
یهو افتاد زمین و شروع کرد به گریه کردن
+نه من هنوز بهش نگفتم عاشقتم چطوری خودکشی...کرد هق..هق ..باگریه
×الان حالش کمی بهتره تو خونه تهیونگ میخوای ببینیش
+آره لطفاً منو ببر پیشش
×باشه تو سرو وعض تو خوب کن لباستو بپوش میریم
+باشه ..
رفت تو اتاقش
ویو کوک
دیروز خیلی ناراحت شده بودم لیا رو اونجوری دیدم من خیلی کار بدی مردم من چطوری قلب ملکه مو شکستم همینجوری تو فکرم غرق بودم که تهیونک در رو با شتاپ میزد
#هق..گریه الکی ..کوک
_باز چیشده چرا داری گریه میکنی
#هق..لیا کوک...
_لیا حالش خوبه؟؟؟؟
اومد درو باز کرد
_با توعم خوبه دیگه؟؟
#کوک لیا...
_لیا چی دعه بگو دیگه لعنتی
#لیا خودکشی...کرده ..
_چی گفتی؟؟
.....
۶.۱k
۲۴ فروردین ۱۴۰۲