قرار بود یادم بره همه چی

قرار بود یادم بره همه چی!
قول داده بودم بشم ماهیِ ماهی!
ولی خب ساعت که صفر شد و تاریخ تولدت لنگر انداخت رو گوشیم باز بغض شروع کرد گرفتن گلوم و اشک تو چشمام جوشید!
آرزو کردم شبم به صبح نکشه و نزدیکای سحر چشمام گرم شد اما صبح فرداش و دیدم!
کلی با خودم و غرورم و احساسم دو دوتا یکی کردم!
نمیدونستم چیکار کنم که تصمیم گرفتم پناه ببرم به شعر که آرامش همیشگی دیوونگیام میشد!
تقصیر من که نبود ؛ حضرت حافظ خودش گفت تو کاری که قراره شروع کنی تردید نداشته باش و محکم قدم بردار!
منم که دیدم حضرت حافظم مخالف سر سخت غروره و میگه آدم باید واسه دلش همه کار بکنه بعد دو ساعت کلنجار رفتن که چی بنویسم واست و مزاحمت نباشم پیامم و واست فرستادم!
چشمام که به جوابت خورد انگار آرومِ آروم شدم و اصلا خبری از اون گریه های طوفانی و خودزنیای عصبانیت نبود!
میدونی!...
خوشحالم مدیون خودم و احساسم نشدم و دلم تو حسرت نموند!
حالا ام دیگه اسمت ضربان قلبم و بالا نمی‌بره!
سر کلاسا حواسم پرتت نمیشه!
با اشک خاطره های با تو رو مرور نمیکنم!
حتی ویسای صداتم اشکم و در نمیاره!
اصلا انگار واسم غریبه شدی!
یه غریبه ای که اندازه یه همکلاسی قدیمی و سالی یه تبریک تولد ارزش و اعتبار داره!...
{یادت بخیر فراموش کار من🙂}
#کیانا_نوشت
بیست و نهم بهمن ماه 99(:

پ.ن: عادت ندارم به ورژن آپدیت شده ویسگون😐🤕
دیدگاه ها (۲۳)

نمیدونم چیزایی که خوندم چقد راسته!شاید اینم مث خیلی چیزا یه ...

طبقه ی دوم ؛ کلاس دهم انسانی ؛ نیمکت سومِ ردیف وسط ؛ درست سم...

ميگما دلبر جان!دق دادی مارو پس کی میاد آهنگ جدیدت!؟ای داد ای...

پاتوق کیانا راه پله هاست! اگه میخای پیداش کنی اونجاس! یه دفت...

اوایی از گذشته بخش اول:  خاطرات زندگی با یک دکتر روانی. 001 ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط