ارباب بی رحم
ارباب بی رحم
P10
صبح
ات
از خواب بیدار شودم دلم درد می کرد با یاد آوری دیشب اشکام میریختن دیدم لخت تو بغل تهیونگم خواستم بلند شم که سفت تر گرفتم
-ارباب بزارید برم
+هیششششش
-اربا..
تهیونگ نذاشت حرف آت تموم شه که لباش رو گذاشت رو ی لبای آت
چند روز بعد (۷روز)
آت
تو این چند روز همش حالت تهوع داشتم الان میخوام برم به ارباب بگم
-تق تق تق
+بیا تو
-ارباب
+هوم چیه
-میشه .......یه.....بیبی .....چک...برام..بخرید (خجالت)
+مگه حامله ای
-نمیدونم ارباب فقط یک هفته ای میشه که حالت تهوع دارم
+اوکی فعلا برو بشین تا برات بیارم
تهیونگ رفت و بیبی چک رو آورد داد به آت
آت هم رفت تست داد بعد از چند دیقه معلوم شود دوتا خطه
+چی شود حامله ای یا نه
-آت زد زیره گریه
+ده بگو
-بله ارباب حامله.. ام..
+تهیونگ رفت تو اتاق
شب
+آت باید ازدواج کنیم
-چی ..نه.ارباب تورو خدا نه این کارو باهم نکنید
+ساکت اگه. با هات ازدواج نکنم مجبورم با دختر خاله هرزم از ازدواج کنم پس فردا میریم برای خرید عروسی
-گریه چشم
+بیا تو اتاقم بخواب
-چ..ش..م
آت و تهیونگ شب رو تو یه اتاق خوابیدن
صبح
آت و تهیونگ رفتن برای عروسی لباس خریدن گر چه لباس عروس آت هم خود تهیونگ انتخاب کرده بود
رفتن خونه آت غذا درست کرد نشست خورد
جنی هم داشت درسهاشو مینوشت تهیونگ تو مدرسه ثبت نامش کرده بود
خماری🙃
شرط
کامنت:۱۰
لایک :۱۵
شرطا نرسه نمیزارم
P10
صبح
ات
از خواب بیدار شودم دلم درد می کرد با یاد آوری دیشب اشکام میریختن دیدم لخت تو بغل تهیونگم خواستم بلند شم که سفت تر گرفتم
-ارباب بزارید برم
+هیششششش
-اربا..
تهیونگ نذاشت حرف آت تموم شه که لباش رو گذاشت رو ی لبای آت
چند روز بعد (۷روز)
آت
تو این چند روز همش حالت تهوع داشتم الان میخوام برم به ارباب بگم
-تق تق تق
+بیا تو
-ارباب
+هوم چیه
-میشه .......یه.....بیبی .....چک...برام..بخرید (خجالت)
+مگه حامله ای
-نمیدونم ارباب فقط یک هفته ای میشه که حالت تهوع دارم
+اوکی فعلا برو بشین تا برات بیارم
تهیونگ رفت و بیبی چک رو آورد داد به آت
آت هم رفت تست داد بعد از چند دیقه معلوم شود دوتا خطه
+چی شود حامله ای یا نه
-آت زد زیره گریه
+ده بگو
-بله ارباب حامله.. ام..
+تهیونگ رفت تو اتاق
شب
+آت باید ازدواج کنیم
-چی ..نه.ارباب تورو خدا نه این کارو باهم نکنید
+ساکت اگه. با هات ازدواج نکنم مجبورم با دختر خاله هرزم از ازدواج کنم پس فردا میریم برای خرید عروسی
-گریه چشم
+بیا تو اتاقم بخواب
-چ..ش..م
آت و تهیونگ شب رو تو یه اتاق خوابیدن
صبح
آت و تهیونگ رفتن برای عروسی لباس خریدن گر چه لباس عروس آت هم خود تهیونگ انتخاب کرده بود
رفتن خونه آت غذا درست کرد نشست خورد
جنی هم داشت درسهاشو مینوشت تهیونگ تو مدرسه ثبت نامش کرده بود
خماری🙃
شرط
کامنت:۱۰
لایک :۱۵
شرطا نرسه نمیزارم
۵۲۸
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.