ارباب بی رحم
ارباب بی رحم
P8
§🙂
شب بعد از شام
-ارباب میشه بیام تو
+بیا چی شده
-ارباب همه آی لباسایی من برای جنی تا زیر پاش هستن داره گریه میکنه میگه من لباس ندارم نمیتونم بیام
+الان خودم بهش لباس میدم تو برو الان میام
-چشم
-جنی گریه نکن آبجی ارباب گفت از لباس های خودش بهت میده
§باشع
ارباب اومد داخل اتاق
+جنی برای لباس نیاید گریه کنی نیومدی پیش خودم بهت لباس میدادم. بیا این هودیرو تنت کنم لباست رو دربیار
§چی نه ارباب خودم عوض میکنم
+مگه بهت نگفتم نباید به تو روی من نه بگی
-جنی نیابد به ارباب نه بگی
§چشم
+حالا لباست رو در بیار
-من میرم بیرون
§نه بمون
-باشه
جنی لباسش رو در آورد نیم تنش نیود قرمز سوده بود. سینه هاشو فقط نک بودن از خجالت داشت آب میشود
+آت نیم تنه آن دازه جنی داری
-فکر کنم یدونه داشته باشم ارباب
یدونه پیدا کرد و داد تهیونگ تن جنی کرد و هوپی هم تنش کرد شلوارش رو در آورد جنی و آت سایز پاهاشون یکی بود هم جنی ۳۵بود هم آت آت دوتا بوت داشت یکیش رو داد به جنی
بعد با هم رفت مرکز خرید تهیونگ به آت گفت
+بیا اول براش لباس زیر بخریم
-چشم ارباب
جنی رو بردن لباس زیر فروشی
-جنی آبجی کودمش رو دست داری
§اون یه لباس خواب دیده بود اونو و داشت براش و لکی لباس زیر تهیونگ به آت گفت خودش هم و داره با هم حساب کنه
رفتم لباس خریدن کلی لباس برای هر ۳تاشون خریدن
جنی خیلی ذوق داشت برای خریداش
بعد جنی رو برد براش بستنی گرفت
رفتن خونه جنی تو ماشین خوابش بره بو تهیونگ بردش و گذاشتش رو تخت و بعد به نگهبانی گفت که خریداری بیارن
آت میز رو چید و برای تهیونگ غذا گذاشت خورد خودش هم غذا خورد ظرف ها رو شست و رفت خوابید
سلام چطوری بچه ها
P8
§🙂
شب بعد از شام
-ارباب میشه بیام تو
+بیا چی شده
-ارباب همه آی لباسایی من برای جنی تا زیر پاش هستن داره گریه میکنه میگه من لباس ندارم نمیتونم بیام
+الان خودم بهش لباس میدم تو برو الان میام
-چشم
-جنی گریه نکن آبجی ارباب گفت از لباس های خودش بهت میده
§باشع
ارباب اومد داخل اتاق
+جنی برای لباس نیاید گریه کنی نیومدی پیش خودم بهت لباس میدادم. بیا این هودیرو تنت کنم لباست رو دربیار
§چی نه ارباب خودم عوض میکنم
+مگه بهت نگفتم نباید به تو روی من نه بگی
-جنی نیابد به ارباب نه بگی
§چشم
+حالا لباست رو در بیار
-من میرم بیرون
§نه بمون
-باشه
جنی لباسش رو در آورد نیم تنش نیود قرمز سوده بود. سینه هاشو فقط نک بودن از خجالت داشت آب میشود
+آت نیم تنه آن دازه جنی داری
-فکر کنم یدونه داشته باشم ارباب
یدونه پیدا کرد و داد تهیونگ تن جنی کرد و هوپی هم تنش کرد شلوارش رو در آورد جنی و آت سایز پاهاشون یکی بود هم جنی ۳۵بود هم آت آت دوتا بوت داشت یکیش رو داد به جنی
بعد با هم رفت مرکز خرید تهیونگ به آت گفت
+بیا اول براش لباس زیر بخریم
-چشم ارباب
جنی رو بردن لباس زیر فروشی
-جنی آبجی کودمش رو دست داری
§اون یه لباس خواب دیده بود اونو و داشت براش و لکی لباس زیر تهیونگ به آت گفت خودش هم و داره با هم حساب کنه
رفتم لباس خریدن کلی لباس برای هر ۳تاشون خریدن
جنی خیلی ذوق داشت برای خریداش
بعد جنی رو برد براش بستنی گرفت
رفتن خونه جنی تو ماشین خوابش بره بو تهیونگ بردش و گذاشتش رو تخت و بعد به نگهبانی گفت که خریداری بیارن
آت میز رو چید و برای تهیونگ غذا گذاشت خورد خودش هم غذا خورد ظرف ها رو شست و رفت خوابید
سلام چطوری بچه ها
۵۴۳
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.