پارت

#پارت۲۳
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال#رمان_اروتیک
ایمان اومد بازم واسم بریزه ک اکتای شیشه روازش گرفت
_هی من هیچی نمیگم کوری نمیبینی چشاش بازنمیشه جمع کنیدبریدبسه
ایمان هم متقابل اخم کرد
_ب توچه وقتی خودش دوس دارهه میخوام بریزم واسش
نگار خواست حرفی بزنه ک درحالی ک گیج میزدمو اون سه تاروب شدت بانمک میدیدم بالبخندگنده ایی رفتم جلو نشستم کنارایمان
دستموگذاشتم روصورتش لباموبه حالت ناراحت دادم جلو
_اک..تای..بچمو..چیکارداری..ببین چ نازهه گوگولیی
ایمان بالبخندبزرگی خیره بهم بود دستشو گذاشت رودستموبرای اولین باربودلمسش میکردموکمی معذب بودم ولی واسم مهم نبود ایمانم ک دید اعتراض نمیکنم دستشوانداخت روشونه ام
_خوبی عزیزم میخوای ببرمت استراحت کنی
بالبخندسرموتکون دادموبغلموبازکردم مثل بچه ها
_ارععععععع ببرمنوایمانیییی جوننممممم
دستاشواورد جلو بغلم کنه ک یکی محکم بازموگرفتومنوکشیدعقب بااخم نالیدم
_ای کدوم وحشی بوددد
بادیدن چشای سرخ واخمای درهم اکتای لال شدم
_واسه همینه میگم ازاون زهرماری کم بخورلعنتی هیچ میفهمی الان چ غلطی داری میکنی
دستشوهل دادم
_ولم کن میخوام با ایمانی جونم برم
ایمان خواست بیاد جلوک اکتای عصبی زدروشونه اشوهلش دادوروبه نگارغرید
_نگاربلندشو اینم ببرتا کاردستش ندادم دارع دیوونم میکنه
دقایقی گذشت فقط متوجه شدم نگاروایمان رفتن
هیچی نمیفهمیدم منگ منگ بودم
اکتای منو نشوند رومبلوشروع کرد جمعوجورکردن خونه
اون مشعول بودوحواسش ب من نبود
_هوفف پختم ازگرما
دست بردموشالمودراوردم پرت کردم روزمین
فایده ای نداشت ازجام بلندشدم
تونیکموشلوارمم دراوردم
حالایه تیشرتوشورت تنم بود
_اخ بازم گرمه
چشام هی سیاهی میرفت تیشرتم حسابی تنگ بود نمیتونستم درش بیارم
_هی اکتایییی...    برگشتوباحرص نگام کردوچشاش بادیدن وضعیتم گردشد اومدجلو
_داری چ غلطی میکنی لعنتی
خندیدم
_خودت غلط میکنی کوچولووو
_دهن منوبازنکن ارمغارن ازمستی داری میمیری چرا انقدخوردی
دستشوگرفتم گذاشتم روپایین تیشرتم خودمم روپنجه ی پام بلندشدم
انگشتموگذاشتم رولباش
_هیشششش اینودربیار دارم خفه میشم
اکتای مات نگام کردودستمومث برق گرفته هاپس زد
_من میرم بخوابم  توام برو تواتاقت تایه گندی نزدی
ب دنباله ی حرفش رفت
بااخم پاموکوبیدم زمینوبزورم
دیدگاه ها (۰)

#پارت۲۴#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال#رمان_اروتیکشده تیشرتو...

این اهنگ خیلی سوز دارعه حرف دل خیلیاساهنگ اصلیش خیلی بهتره پ...

#پارت۲۲#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال#رمان_اروتیکیکم قربون ...

#پارت۲۱#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال#رمان_اروتیک*خسته لش ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط