part
part11🦋
ویو هارا«نمیدونم چرا داداشم اینطوری باهام رفتار میکنه آخه چیکار کردم که یهویی اینطوریه شد باهام قبلش که باهم خوب بود فکرم مشغول بود که دیدم داداشم داره صدام میکنه
-پیاده شو رسیدیم
&چشم{پیاده شد}
بالا//
{از اینجا به بعد هارا با جونگکوک رسمی حرف میزنه}
&من با اجازتون میرم اتاقم
-برو
ویو هارا« حالم گرفته شده بود رفتم تو اتاقم مستقیم رفتم تو حموم تا یکم حالم بهتر بشه رفتم تو حموم وان رو پر از آب گرم کردم و نشستم توش بعد سی مین بلند شدم و موها و بدنمم شستم و میخواستم برم بیرون پاک لیز خورد محکم خوردم زمین خیلی بد خوردم اما توجهی نکردم و اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و دراز کشیدم رو تخت خیلی درد داشتم اما برام مهم نبود از اونجایی که شب بود منم خیلی خوابم میومد چراغ خواب رو خاموش کردم و خوابیدم
ادامه دارد...
ویو هارا«نمیدونم چرا داداشم اینطوری باهام رفتار میکنه آخه چیکار کردم که یهویی اینطوریه شد باهام قبلش که باهم خوب بود فکرم مشغول بود که دیدم داداشم داره صدام میکنه
-پیاده شو رسیدیم
&چشم{پیاده شد}
بالا//
{از اینجا به بعد هارا با جونگکوک رسمی حرف میزنه}
&من با اجازتون میرم اتاقم
-برو
ویو هارا« حالم گرفته شده بود رفتم تو اتاقم مستقیم رفتم تو حموم تا یکم حالم بهتر بشه رفتم تو حموم وان رو پر از آب گرم کردم و نشستم توش بعد سی مین بلند شدم و موها و بدنمم شستم و میخواستم برم بیرون پاک لیز خورد محکم خوردم زمین خیلی بد خوردم اما توجهی نکردم و اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم و دراز کشیدم رو تخت خیلی درد داشتم اما برام مهم نبود از اونجایی که شب بود منم خیلی خوابم میومد چراغ خواب رو خاموش کردم و خوابیدم
ادامه دارد...
- ۱۶.۰k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط