part : 4

ویو یونگی
به ناچار گوشیمو داشتم بهش می دادم که .... نامجون از ویدئو کال برگشت گفت

نامجون : ا.اون ...‌ س.سیلواناست ؟ ( تعجب )

ولی وقتی کاپتانشون اینو شنید چشاشو گرد کرد. سریع برگشت گفت

سیلوانا : ... امم ... رفیقتون بعداً زنگ می زنه ..... الان باید بره ... ( قطع کرد )

من ... اسم سیلوانا ... رو قبلاً شنیدم ..
پس برگشتم گفتم ....

یونگی : اممم ... مادام ؟

سیلوانا : ها؟

یونگی : ش.شما واقعاً .. اسمتون ... سیلواناست ؟

که وقتی اینو گفتم اون دست راستش اومد و زرزر کرد و گفت

فیلیکس : امم .. مستر .. همین الانشم کاپتان ... بهت خیلی .. آسون گرفته .. بهتره دیگه اینو نپرسی ....

یونگی : امم ... موسیو ... من از کاپتانتون پرسیدم ‌....

که همون کاپتان برگشت گفت

سیلوانا : یکدرست .. اسمم درست باشه ... تو که .. نمی تونی منو به اسم صدا کنی ... هوم ؟

یونگی : مادام ... فقط بگین درسته یا نه

سیلوانا : هوووف ... درسته من کیم سیلوانا .. ملکه ی هفت دریا ... اولین کاپتان دزدان دریایی زن ... هستم

وقتی اینارو می گفت مغزم سوت کشید هوووف ... الان سر به تن منه سلوات ...

یونگی : ا.ام ... م.مرسی ... ک.که .. گفتی

سیلوانا : هوووم ..

اینو گفتو رفت ...
وقتی رفت تو کابینش من به دست راستش گفتم ...

یونگی : خب ... حالا اسم تو چیه.؟

فیلیکس : من فیلیکس .. هستم .

یونگی : هوم .. می تونیم حرف بزنیم؟

فیلیکس : هووف .. مطمئنم سیلوانا کلمو می کنه ... بریم ...

با فیلیکس رفتم یه جایی از قسمت کشتی که ... وای اونجا خیلی قشنگ بود

فیلیکس : بیا ... بیا اینجا بشین ..
بیا ‌... اینم بخور .. ۵ ساعته که هیچی نخوردی ‌.... می دونم زیاد نیست ... ولی به سیلوانا باشه .. تا فردا هم یادش نمیومد که تو هیچی نخوردی ....

اون شیر موزو ازش گرفتم و شروع کردم به خوردن ... هه .. یاد کوک افتادم و بغضم گرفت ... ولی با شیر موز قورتش دادم ... و نزاشتم معلوم شه

یونگی : فیلیکس ؟

فیلیکس : بله ..؟

یونگی : می دونی که چرا ... دنبال مکسه؟

فیلیکس : خب ... من ماجرای اصلی رو .. نمی دونم ... ولی اونطوری که من می دونم ... مکس ... پسر خاله ی سیلواناست ... و ... اون بهم گفته .. اگه پیداش کنه می کشتش ‌..... نمی دونم


واقعاً تو شک بودم ... باید راضیش کنم که گوشیمو ... به مدت ۱ ساعت بهم پس بده ... آره ... داشتیم با فیلیکس شیر موز می خوردیم و حرف می زدیم که ......

~ پارت بعد منتظر باشید ~
دیدگاه ها (۵)

دیگه بسته ... من بدبخت که اصمات هم نمی نویسم

حمایتا کم شده هاااا خودم حواسم هست که حمایتاتون کمه 🥺

ریکو برگشته 🙃🙂

خب ... سعی خودمو می کنم اینم بنویسم 🥲✌️

تکپارتینام:وقتی شیر موزش رو می خوریجونگ کوک از استودیوم برگش...

عضو هشتم ( یونگی ) روزگارم به خوبی می گذشت حتی با اینکه تقری...

زندگی با خنده (ادامه مسافرت با خنگولا)با درسا به سمت ماشین ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط