پارت 8
#پارت 8
#Revenge_should_be_sweet
مین جو
موکی: خب یه چیزیو میخوام بهتون بگم
مین جو : مشکلی نیست ،بفرمایید
موکی: راستش اون کیس....
مین جو : اها بله متوجهم اگه باعث ناراحتیتون شدم معذرت میخوام
موکی: نه من فقط میخواسستم بگم اون لحظه احساستون ....واقعی بوده؟
دختره ی خنگ چرا یهو باید دوست داشته باشمش ؟
مین جو : خب بله البته که من به شما علاقه ی زیادی دارم
مین جو : دوست دارید قرار بعدیمون توی شهر بازی باشه ؟
اگه مثل زندگی قبلیشه حتما دوست داره
موکی: اره .....یعنی نه بهتون زحمت نمیخوام بدم
مین جو : خب فردا میام دنبالتون باهم بریم شهر بازی
موکی: نه نه (دستشو میاره بالا و به نماد نه تکون میده)
مین جو : چه ساعتی ازادین ؟ (موکی از صندلی بلند میشه )
موکی: نه من واقعا نمیخوام
موکی
وقتی بلند شدم مین جوهم بلند شد و به چشمام نگاه کرد بعد یهو ک*ی*س داد از انقدر شوکه شدم که نشستم سر جام
مین جو : مگه قرار نیست احساسمون واقعی باشه ؟ مگه من دوست پسرتون نیستم چرا با من راحت نیستید ؟
موکی: رو لباتون.......رژ لب گرفته(میخنده)
مین جو : اه ممنون
(سعی کرد با دستمال لباشو پاک کنه ولی هنوز ردش روی لباش بود )
موکی : اونجا نه (میخندید )
بلند شدم و رفتم سمت ل*ب اش و با دستام لباشو پاک کردم
مین جو : اه ممنون
موکی:خواهش ......میکنم
مین جو
از قصد اون ور لبامو پاک کردم تا موکی خودش بیاد به سمتم
یسسسسس دوباره یه حرکت دیگه که باعث جذب شد
موکی: ساعت داره 9 میشه من دیگه باید برم خونه (سرشو میاره پایین)
مین جو: میرسونمتون
موکی: نه نمیخوام بهتون زحمت بدم خودم میتونم برم
#Revenge_should_be_sweet
مین جو
موکی: خب یه چیزیو میخوام بهتون بگم
مین جو : مشکلی نیست ،بفرمایید
موکی: راستش اون کیس....
مین جو : اها بله متوجهم اگه باعث ناراحتیتون شدم معذرت میخوام
موکی: نه من فقط میخواسستم بگم اون لحظه احساستون ....واقعی بوده؟
دختره ی خنگ چرا یهو باید دوست داشته باشمش ؟
مین جو : خب بله البته که من به شما علاقه ی زیادی دارم
مین جو : دوست دارید قرار بعدیمون توی شهر بازی باشه ؟
اگه مثل زندگی قبلیشه حتما دوست داره
موکی: اره .....یعنی نه بهتون زحمت نمیخوام بدم
مین جو : خب فردا میام دنبالتون باهم بریم شهر بازی
موکی: نه نه (دستشو میاره بالا و به نماد نه تکون میده)
مین جو : چه ساعتی ازادین ؟ (موکی از صندلی بلند میشه )
موکی: نه من واقعا نمیخوام
موکی
وقتی بلند شدم مین جوهم بلند شد و به چشمام نگاه کرد بعد یهو ک*ی*س داد از انقدر شوکه شدم که نشستم سر جام
مین جو : مگه قرار نیست احساسمون واقعی باشه ؟ مگه من دوست پسرتون نیستم چرا با من راحت نیستید ؟
موکی: رو لباتون.......رژ لب گرفته(میخنده)
مین جو : اه ممنون
(سعی کرد با دستمال لباشو پاک کنه ولی هنوز ردش روی لباش بود )
موکی : اونجا نه (میخندید )
بلند شدم و رفتم سمت ل*ب اش و با دستام لباشو پاک کردم
مین جو : اه ممنون
موکی:خواهش ......میکنم
مین جو
از قصد اون ور لبامو پاک کردم تا موکی خودش بیاد به سمتم
یسسسسس دوباره یه حرکت دیگه که باعث جذب شد
موکی: ساعت داره 9 میشه من دیگه باید برم خونه (سرشو میاره پایین)
مین جو: میرسونمتون
موکی: نه نمیخوام بهتون زحمت بدم خودم میتونم برم
۱۲.۲k
۰۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.