اهوی من
اهوی من
پارت ۳۶
یک خونه جنگلی خوشگل ک فقط تو خواب هام دیده بودم ذوق زده شده بودم نتونستم خودمو کنترل کنم مثل این بچه ها بدو بدو کردم رفتم طرف خونه جنگلی بلند داد زدم
اهو:اینجااااا خیلی خوشگلهههههههه عاشقشمممممممممممممممم میمیرم براشششششششش (بچع ها نمدونید ک برای این تیک چقدر دهنمو وا کردم😂)
اراد:حسودیم شد به خونه جنگلی
پارسا:اراد بزار خوشحال باشه باهات اشتی میکنه من دخترمو میشناسم
ذوق زده رفتیم داخل خونه همه برای خودشون اتاق داشتن انتخاب میکردن منم ک با اراد قهر بودم رفتم طرف غزل
اهو:غزل میایی باهام هم اتاق بشیم اخه نمخوام پیش اراد باشم
غزل:من ک از خدامه چرا ک نه
اراد:صبر کن اهو من شوهرتم باید هم اتاق من بشی
اهو:نمخوام جای تو باشم
اراد:بهت دستور میدم ک باید بیایی باهام هم اتاق بشیم
پارسا:ع اراد بسه بیا اینجا
غزل اهو رفتن تو اتاقشون
پارسا:یک چند وقتی تنهاش بزار بهش حق بده
اراد:الان من چیکار کنم
پارسا:با من هم اتاق میشی هوم؟ نکنه نمخوای با پدرزنت هم اتاق بشی؟
اراد:باز منو تا صبح اتیش میزنی
پارسا:نه گردبندمو گردنم انداختم میخوام تا این ۳ ماه ک اینجایم از قدرت هام استفاده نکنم
ارکان با عرفان هم اتاقی شد
اراس اران هم باهم دیگ
ارتام ارسام هم با هم دیگ
شب شده بود غزل اهو بلند شده بودن داشتن غذا درست میکردن ک پسرا امدن.......
(اسلاید دوم سوم خونه جنگلی ک رفتن)
پارت ۳۶
یک خونه جنگلی خوشگل ک فقط تو خواب هام دیده بودم ذوق زده شده بودم نتونستم خودمو کنترل کنم مثل این بچه ها بدو بدو کردم رفتم طرف خونه جنگلی بلند داد زدم
اهو:اینجااااا خیلی خوشگلهههههههه عاشقشمممممممممممممممم میمیرم براشششششششش (بچع ها نمدونید ک برای این تیک چقدر دهنمو وا کردم😂)
اراد:حسودیم شد به خونه جنگلی
پارسا:اراد بزار خوشحال باشه باهات اشتی میکنه من دخترمو میشناسم
ذوق زده رفتیم داخل خونه همه برای خودشون اتاق داشتن انتخاب میکردن منم ک با اراد قهر بودم رفتم طرف غزل
اهو:غزل میایی باهام هم اتاق بشیم اخه نمخوام پیش اراد باشم
غزل:من ک از خدامه چرا ک نه
اراد:صبر کن اهو من شوهرتم باید هم اتاق من بشی
اهو:نمخوام جای تو باشم
اراد:بهت دستور میدم ک باید بیایی باهام هم اتاق بشیم
پارسا:ع اراد بسه بیا اینجا
غزل اهو رفتن تو اتاقشون
پارسا:یک چند وقتی تنهاش بزار بهش حق بده
اراد:الان من چیکار کنم
پارسا:با من هم اتاق میشی هوم؟ نکنه نمخوای با پدرزنت هم اتاق بشی؟
اراد:باز منو تا صبح اتیش میزنی
پارسا:نه گردبندمو گردنم انداختم میخوام تا این ۳ ماه ک اینجایم از قدرت هام استفاده نکنم
ارکان با عرفان هم اتاقی شد
اراس اران هم باهم دیگ
ارتام ارسام هم با هم دیگ
شب شده بود غزل اهو بلند شده بودن داشتن غذا درست میکردن ک پسرا امدن.......
(اسلاید دوم سوم خونه جنگلی ک رفتن)
۴.۹k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.