part12
#part12
افرا
الان سه روزی ازدادگاه رستاو مضنون شدنش میگذره این روزاخیلی تو خودشه زیاد حرف نمیزنه چیز زیادیم بهمون نمیگه +رستایی_هممم +میای بریم یه دوری بزنیم رستا:حال ندارم رویا:اره پاشو دیگه بابا افسرگی گرفتی پاشو بریم یه دوری بزنیم حالمون عوض شه رستا:باشه بریم رویا:اینه خلاصه پاشدیم اماده شدیمورفتیم بیرون هواتقریباتاریک بودوعجیب هوا خوب بودخیلی شبای اینجا قشنگه لعنتی همین جورراه میرفتیم که یهو رستاحواسش نبودپاش رفت رویه پوست موزو با نشیمنگاه فرود امدوااای خداترکیدم هم من هم رویاپاچیده بودین از خنده که زود بلند شدو بهمون یه نگاه خشمگین کردو گفت:خفه شین انترا همش تقصیر شماس+چراما تو کوری جلوپاتو نمیبینی رویا:خدایی اسمتو باید تو گینس ثبت کنن انقد که میخوری زمین دست جیمینم از پشت بستی تو رستا: مرگ نخندین اصلا این پوستو کدوم بیشعوری انداخته مگه اینجاجرم نیست اشغال انداختن پ این اینجا چی میخوادهمین جورداشت غرغر میکرد که گوشیش زنگ خوردجواب داد...رستا
+بله _سلام+سلام بفرمایین_عااجونگ کوکم +عااااه بله شناختم _معلومه +امم چیزی گفتین _ن میخواستم بگم میشه ادرس خونتونو بهم بدین+ادرس خونمونو چرا_اخه باید بیام سیمکارتو ازتون بگیرم اخه چون اون خطه به اسم کمپانیه وپی دی نیم ازم میخوادش معذرت میخوام+عا ن اشکال نداره فقط ماالان بیرونیم ادرسو براتون میفرستم تا یه ساعت دیگه بیاین _باشه ممنون میبینمتون +میبینمتون فلا وقطع کردم رویا:کی بود+بدبخ شدیم کوکیشون میخوان بیان هتلمون افرا:چرااا+میخوان سیمکارترو بگیرن بدویین باید بریم رسیدیم به هتل وارد لابی شدیم ومیخواستیم بریم توی اسانسور که نگهبان اونجا صدامون زد+بله _ببخشید میشه چند لحظه بیاین اینجا+بله بفرمایین _من معذرت میخوام ولی دیگه نمیتونین اینجا بمونین هرسه باهم:چرااااا_منم نمیدونم فقط بهم گفتن که نمیتونین اینجابمونین فکر کنم چون مدت زیادیه اینجایین میخوان واحدارو تخلیه کنن+مگه میشه خب الان ما کجابریم ماهنوز خونه ای پیدانکردیم +ببخشید من فقط یه نگهبانم وسایلتون پشت پیش خوانه خدمتکاراجم کردنش افرارویا:رستایی یه کاری کن ینی چی اخه +من چیکار میتونم بکنم حتی نزاشتن وسایلمونو جم کنیم بیاین بریم برشون داریم بریم یه هتل دیگه وراه افتادمو بقیم امدن از دره هتل که بیرون رفتیم چند قدم دورنشده بودیم که یه صدایی شنیدم _بچهها کجا میرین صبر کنین صدای کوکی بود که داشت میدوید طرفمون نامجونوجیمینم پشت سرش میدویدن وااای همینوکم داشتیم لبخنده مصنوعی زدمو گفتم +عاااه جونگ کوک شی تویی کوکی:اره کجامیرفتین +عااخب ماماداشتیم افراپریدوسط حرفموگفت:داشتیم میرفتیم پیاده روی کنیم هوا خیلی خوبه ینی خاک توسرت برینن کص..مغز
افرا
الان سه روزی ازدادگاه رستاو مضنون شدنش میگذره این روزاخیلی تو خودشه زیاد حرف نمیزنه چیز زیادیم بهمون نمیگه +رستایی_هممم +میای بریم یه دوری بزنیم رستا:حال ندارم رویا:اره پاشو دیگه بابا افسرگی گرفتی پاشو بریم یه دوری بزنیم حالمون عوض شه رستا:باشه بریم رویا:اینه خلاصه پاشدیم اماده شدیمورفتیم بیرون هواتقریباتاریک بودوعجیب هوا خوب بودخیلی شبای اینجا قشنگه لعنتی همین جورراه میرفتیم که یهو رستاحواسش نبودپاش رفت رویه پوست موزو با نشیمنگاه فرود امدوااای خداترکیدم هم من هم رویاپاچیده بودین از خنده که زود بلند شدو بهمون یه نگاه خشمگین کردو گفت:خفه شین انترا همش تقصیر شماس+چراما تو کوری جلوپاتو نمیبینی رویا:خدایی اسمتو باید تو گینس ثبت کنن انقد که میخوری زمین دست جیمینم از پشت بستی تو رستا: مرگ نخندین اصلا این پوستو کدوم بیشعوری انداخته مگه اینجاجرم نیست اشغال انداختن پ این اینجا چی میخوادهمین جورداشت غرغر میکرد که گوشیش زنگ خوردجواب داد...رستا
+بله _سلام+سلام بفرمایین_عااجونگ کوکم +عااااه بله شناختم _معلومه +امم چیزی گفتین _ن میخواستم بگم میشه ادرس خونتونو بهم بدین+ادرس خونمونو چرا_اخه باید بیام سیمکارتو ازتون بگیرم اخه چون اون خطه به اسم کمپانیه وپی دی نیم ازم میخوادش معذرت میخوام+عا ن اشکال نداره فقط ماالان بیرونیم ادرسو براتون میفرستم تا یه ساعت دیگه بیاین _باشه ممنون میبینمتون +میبینمتون فلا وقطع کردم رویا:کی بود+بدبخ شدیم کوکیشون میخوان بیان هتلمون افرا:چرااا+میخوان سیمکارترو بگیرن بدویین باید بریم رسیدیم به هتل وارد لابی شدیم ومیخواستیم بریم توی اسانسور که نگهبان اونجا صدامون زد+بله _ببخشید میشه چند لحظه بیاین اینجا+بله بفرمایین _من معذرت میخوام ولی دیگه نمیتونین اینجا بمونین هرسه باهم:چرااااا_منم نمیدونم فقط بهم گفتن که نمیتونین اینجابمونین فکر کنم چون مدت زیادیه اینجایین میخوان واحدارو تخلیه کنن+مگه میشه خب الان ما کجابریم ماهنوز خونه ای پیدانکردیم +ببخشید من فقط یه نگهبانم وسایلتون پشت پیش خوانه خدمتکاراجم کردنش افرارویا:رستایی یه کاری کن ینی چی اخه +من چیکار میتونم بکنم حتی نزاشتن وسایلمونو جم کنیم بیاین بریم برشون داریم بریم یه هتل دیگه وراه افتادمو بقیم امدن از دره هتل که بیرون رفتیم چند قدم دورنشده بودیم که یه صدایی شنیدم _بچهها کجا میرین صبر کنین صدای کوکی بود که داشت میدوید طرفمون نامجونوجیمینم پشت سرش میدویدن وااای همینوکم داشتیم لبخنده مصنوعی زدمو گفتم +عاااه جونگ کوک شی تویی کوکی:اره کجامیرفتین +عااخب ماماداشتیم افراپریدوسط حرفموگفت:داشتیم میرفتیم پیاده روی کنیم هوا خیلی خوبه ینی خاک توسرت برینن کص..مغز
۱۲.۴k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.