گریسته بود آن شب

گریسته بود آن شب
کسی که از تنهایی می ترسید
و از تاریکی
و از هجومِ سایه ها
گریسته بود
در انتظارِ کسی که هرگز نمی آید
در انتظارِ دستی که به حکمِ روزگار ، به دستش نمی آمد
در انتظارِ پایانِ خوش یمنِ خوفناکترین لحظه های زندگی
... لحظه های انتظار .....
لحظه*هایِ شومِ انتظار
پشتِ ابریِ پلک هایش
دفن کرده بود
ایمان به بازگشتی دوباره را
عبور کرده بود ازحضورِ آدم ها
از سکوتِ جنجالیِ پنهان در ازدحامِ آدم ها
مثلِ یک درختِ بی ریشه
در تقدسِ خیالِ مستی آفرینِ شعله ور شدن
سوخته بود
سوزانده بود
و سخت گریسته بود
دیدگاه ها (۳)

نویسنده ها قلم را می بوسنداز نوشتن دست میکشندفوتبالیست ها تو...

در زندگی شب هایی است کهاز فکر و خیال به مرگِ خود راضی می شوی...

روزهـــایــم بی تـــو شــب می شـودشــب هایــم بی تــو روزو ا...

سهـــم مــنخانــه ای اجــاره ای در قلب توست...!و هــر روز......

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

تفاوت اساسی و بنیادین میان مقاومت و جنگ در همینجاست. جنگ برا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط